قراردادهای کارگر و کارفرما ازجمله موارد چالشبرانگیز در فضای اشتغال امروز ایران است. بعضاً مشاهده میشود کارگر و کارفرما قراردادی را امضاء میکنند که طرفین طی آن تمامی شرایط کار به استثناء زمان شروع به کار کارگر را توافق و مقرر کردهاند که هر زمان کارفرما به کارگر اطلاع دهد کار وی شروع خواهد شد که بالطبع پس از آن دستمزد خواهد گرفت. در واقع کارفرما با دور اندیشی در خصوص جایگزینی نیروی کاری که ممکن است به دلایلی قطع همکاری کند یا در جهت تامین نیروی کار برای زمینه شغلی احتمالی که ممکن است در کارگاهش ایجاد شود، به مصاحبه و ارزیابی نیروی کار جدید پرداخته و هنگامی که نیروی مدنظر خود را مییابد نه تصمیم به کارگیری قطعی او را دارد و نه میخواهد او را از دست بدهد چراکه ارزیابی کارفرما برای جذب او و ارزیابی کارگر برای کار پیشنهادی صورت گرفته و کارفرما با یک اعلام شروع به کار، بدون فوت وقت جایگزینی برای نیروی قبلی یا فرد مناسبی برای موقعیت شغلی جدید محل کار خود مییابد.
ولی این اعلام نظر کارفرما محدود به مدتی نشده و در واقع شروع به کار کارگر منوط به اعلامی نامعلوم است که تقریباً در همه موارد کارگر که شرایط کار را مناسب یافته نمیخواهد این فرصت شغلی احتمالی را از دست بدهد و قرارداد را امضا میکند. در تحلیل حقوقی بحث عدم ذکر مدت، میتوان گفت طرفین به طور ضمنی بر مدتی عرفی توافق کردهاند اما در بسیاری موارد مدت مدیدی میگذرد ولی کارفرما از کارگر درخواست شروع به کار نمیکند، چه بسا کارگر در این مدت فرصتهای کاری دیگر را رها کرده تا با اعلام کارفرما هم موقعیتی بالقوه کاری که مناسب یافته را بالفعل برساند هم با شروع به کار دیگر بد عهدی نکرده باشد. اگر کارفرما از به کارگیری او منصرف شود از آنجا رانده و از فرصتهای شغلی مدت انتظار مذکور مانده است.
جلوگیری از زیان احتمالی به کارگر
با طرح این مسئله سوالاتی به ذهن میرسد. آیا مقررهای برای جلوگیری از این زیان احتمالی به کارگر وجود دارد؟ آیا کارگر میتواند با استناد به ماده ۱۵۷ قانون کار، حل موضوع را که الزام کارفرما به کارگیری وی را در پی دارد از هیات تشخیص اداره کار بخواهد؟
از سوی دیگر با نگاه به وضعیت کارفرما سوالات دیگری نیز طرح میشود. شاید گفته شود گرچه فلسفه حقوق کار حمایت از کارگر است ولی در یک نگاه تحلیلی جامع، کارفرمایان نیز به عنوان عناصر کلیدی بدنه اقتصادی کشور درخور حمایتاند و نمیتوان با تفسیر و تاویل نیروی کاری را بر خلاف اراده وی به او تحمیل کرد و همچنین هرچند روح مقررات کار حمایت از کارگر را در پی دارد ولی آن نگاه حمایتی نیز محدود به تفسیر اصولی و منطقی مقررات است.
یک حقوقدان هرچند سعی کند برای حل مسئله بیطرفانه به تفسیر مقررات بپردازد اغلب ناکام میماند چراکه تفسیر گرچه باید از اصولی پیروی کند ولی این پیروی لزوماً یک مسیر و مقصد را ارائه نمیدهد، بلکه ذهنیات حقوقدان محرک او برای انتخاب مسیر و هدف وی چراغی است در پایان راه که با استدلال خود راه میپیماید تا به سر منزل مقصود رسد. نگارندگان این سطور نیز از این قاعده مستثنا نیستند ولی لزوم نگاه حمایتی مذکور و اهمیت تامین حقوق هر یک از طرفین، نگارنده را به یک اندازه به سوی خود میکشد تا به بهانه حمایت، قانون و اصول حقوقی نادیده انگاشته نشود.
کارفرما باید در مهلت عرفی شروع به کار را اعلام کند
میتوان توافق طرفین را در دو فرض بررسی کرد؛ فرض اول آن است که در توافق طرفین آمده باشد (زمان شروع به کار کارگر با اعلام نظر بعدی کارفرماست) و فرض دوم فحوای چنین عبارتی است (هر زمان کارفرما به کارگر اطلاع دهد کار وی شروع خواهد شد). در فرض اول قرارداد کار به نحو موجل منعقد شده است یعنی ارادهها منجزا بیان شدهاند، با بیان اراده التزام ایجاد شده ولی اجرا و مطالبه معلق شده است. بنابراین کارفرما باید در مهلت عرفی شروع به کار را اعلام کند. اما آیا میتوان از مقررات کار نتیجه گرفت پس از گذشت مهلت عرفی کارگر میتواند الزام وی را بخواهد؟ اگر بخواهیم قائل به این استدلال باشیم و اداره کار رای صادر کند، ضمانت اجرای آن چیست؟ آیا مرجع حل اختلاف میتواند رای به پرداخت حقوق کارگر در ایام بعد از مضی مدت عرفی صادر کند؟
پرداخت حقوق ایامی که کارگر باید به کار گرفته میشده
گرچه مواد قانون کار اشاره صریحی به این موضوع ندارد اما به نظر میتوان با توجه به عنوان مبحث چهارم قانون مذکور که (جبران خسارت از هر قبیل…) است، اراده قانونگذار در مسائل تصریح نشده در قانون را مبنی بر لزوم جبران خسارت و حصری نبودن موارد مورد حمایت را دریافت. اطلاق ماده ۲۹ که در ذیل مبحث مذکور آمده در همین راستاست لذا باید در تمامی مواردی که ممکن است کارفرما موجب تعلیق قرارداد کار شود و از مبحث تعلیق ذکر شده در قانون کار خارج باشد و علت آن را مراجع حل اختلاف وزارت کار از ناحیه کارفرما تشخیص دهد، مطابق ماده ۲۹ برخورد کرد و ضمانت اجرای پرداخت حقوق ایامی که کارگر باید به کار گرفته میشده را استنباط و به حکم ملاک قسمت اخیر ماده مذکور کارفرما را ملزم به بکارگیری کارگر قرارداد موصوف کرد.
در خصوص بررسی فرض دوم به نظر میرسد در توافق مذکور پس از آنکه طرفین بر سر شرایط کار توافق کردند، کارگر تصمیم قاطع خویش را با امضاء قرارداد اعلام کرد ولی کارفرما به علت تردیدی که داشت برای آنکه بخواهد تصمیم کارگر را برای خود حفظ کند تا هرگاه مایل باشد به آن بپیوندد عقد را موکول به اعلام نظر احتمالی خود میکند. در اینگونه موارد است که پیمان مقدماتی یا پیش قرارداد درباره انعقاد نهایی قرارداد مورد نظر بسته میشود کهگاه دو طرف وگاه مثل مسئله مطروحه یکی از طرفین (کارگر) خود را ملتزم به پیمان بستن میکند.
درتحلیل تراضی طرفین میتوان گفت، آنان یک عقد مقدماتی بستهاند که مبین تمامی شرایط عقد اصلی است به علاوه وعده یک طرفی کارگر برای انجام کار و در واقع عقد مقدماتی به عنوان مقدمه عقد نهایی و به منظور تمهید وسایل آن انجام شده است که تصمیم کارفرما به شروع به کار کارگر عنصر مفقوده قرارداد کار را تکمیل و توافق آنها را تبدیل به عقد اصلی میکند. اینکه کارگر میپذیرد هرگاه کارفرما اراده خود را برای شروع به کار اعلام کرد، کار کند در واقع به کارفرما یک وعده یک طرفه داده که آثار آن و التزام به وعده پس از اعلام نظر کارفرما بهوجود میآید. برای روشنتر شدن وضعیت توافق مذکور میتوان مثالی آورد، ملکی اجاره داده میشود با این شرط که هرگاه مستاجر مایل باشد بتواند با پرداخت مبلغ معین آن را تملک کند، در این فرض اجاره با وعده بیع همراه است و تحقق عقد بیع تنها به اراده احتمالی مستاجر وابسته است و نیازی به تراضی دوباره طرفین ندارد زیرا همه شرایط عقد قبلاً مورد توافق قرار گرفته است.
شاید در مقابل گفته شود اینکه شروع به کار منوط به نظر احتمالی کارفرما شده یعنی قرارداد منعقد شده ولی آثارش معلق شده است. در پاسخ باید گفت مسئله مطروحه را نمیتوان به عقد معلق تشبیه کرد زیرا در عقد معلق تراضی واقع میشود و تعهد ناشی از آن منوط به تحقق حادثه احتمالی خارجی میشود، در حالی که در فرض ما، پیش از اجرای اختیار کارفرما عقد اصلی بسته نمیشود و وجود خارجی نمییابد زیرا هنوز یکی از ارکان تحقق آن ضمیمه رکن دیگر نشده است، وانگهی اراده یکی از طرفین قرارداد نمیتواند حادثه خارجی محسوب شود فلذا توافق مذکور از ذیل بحث تعلیق خارج است.
با استدلالهای پیش گفته مشخص شد، نه تنها توافق مذکور بر اساس مقررات خاص مرتبط با موضوع، عنوان قرارداد کار نمییابد بلکه طبق قواعد عمومی قراردادها بیش از یک پیش قرارداد با وعده یک طرفی کارگر نمیباشد و نتیجتاً الزامی برای به کارگیری کارگر توسط کارفرما وجود ندارد. به عنوان نتیجه گیری به نظر میرسد اداره کار باید با احراز قصد مشترک طرفین در هنگام قرارداد حسب مورد بر اساس موارد فوق اقدام کند.
سیده نسیم قیدی و سید ایمان محمدیان