خانواده

تراژدی تلخ اما تکراری بنام طلاق

“سلام” ;   اولین وشیرین ترین واژه میان دو انسان هنگام آشنایی وهنگامه ی به حقیقت پیوستن تمام آرزوها ورویاهای یک جوان پرشور, برای شروعی زیبا وادامه ای عاشقانه در کوران سخت و طاقت فرسا وبه قول سعدی سهل وممتنع “زندگی”.
وحالا;   ” خداحافظ”  غم انگیزترین واژه ای که همان دوانسان به هم میگویند تا نقطه پایانی بر انتهای خط زندگی مشترکشان بگذارند وشاید نقطه ای برسر خطی دیگر…
آری هرچه برسر این حقیقت تلخ بحث میشود وهرکس ازهرجایگاهی که به آن نگاه میکند ونظر میدهد وراهکار پیشنهاد میکند  تا آنرا برای افراد مبتلابه آن راحت وطبیعی جلوه دهد ولی بازهم تلخی آن درکام آنهایی که این نقطه پایان را تجربه میکنند میماند وشروعی دوباره را سخت ترمیکند.

اینکه چرا طلاق جزء مذموم ترین حلالها به حساب می آید , شاید به این دلیل است که خداوند در وجود همه انسانها میل به باهم بودن وبرای هم بودن را نهاده نه دور ازهم بودن را,

به قول شاعر:

               ما برای وصل کردن آمدیم  ,  نی برای فصل کردن آمدیم

وهمین میل و نیاز درونی سبب خیلی از برکات الهی درزندگی شخصی افراد میشود وافراد را وارد فضایی روحانی ترودلپذیرتر ازدوران تجردشان میکند که همه این زیبایی ها با پدیده طلاق به خط پایان خود میرسد.

خداوند همه جا انسانها را تشویق به ازدواج کرده تا بدون اینکه حتی خود بدانند در معرض رحمت وبرکت ونور قرار گیرند.

حال چرا طلاق از منظر دین وعرف مذموم ونکوهیده است ؟

البته برای این امر دلایل متعددی میتوان ذکر کرد ولی شاید مهمترین آن آسیبها وناهنجاریهایی است که در پی این معضل اجتماعی- عاطفی بوجود میآید, چراکه یک مرد یا زن مطلقه دچار بدترین بحران روحی میشوند وشاید اگر با اغراق نگوییم همه انگیزه هایش را ,میتوان گفت بیشتر آنها را برای ادامه زندگی وطی طریق در مسیر خوشبختی وسعادت ورسیدن به همه ی آنچه که روزی رویای کودکی ونوجوانی اش بود را ازدست میدهد, وبه یکباره خود را در این عصر یخی تنها وبی پناه حس میکند ودچار یک احساس پوچی وبی انگیزشی میشود وکمتر رغبت میکند به سایر امور اجتماعی خود درجامعه بپردازد  واتفاقا در همین نقطه است که جامعه از این معضل اجتماعی  آسیب می بیند .

اینکه چرا طلاق جزء مذموم ترین حلالها به حساب می آید , شاید به این دلیل است که خداوند در وجود همه انسانها میل به باهم بودن وبرای هم بودن را نهاده نه دور ازهم بودن را,
معمولااین افراداغلب خودرا اینگونه سرزنش میکند که چرا من؟؟؟ من که راهم را درست انتخاب کرده بودم , من که با همه وجودم به همسرم عشق می ورزیدم و… .

اغلب افرادی که بعد از طلاق دچار بحران روحی شدیدتر میشوند کسانی هستند که برای دوام وپایداری زندگی مشترکشان تلاش بیشتری کرده باشند وصداقت ووفاداری بیشتری به خرج داده باشند ..البته این درحالی است که دونفر همدیگر را برای ازدواج انتخاب کرده باشند وهیچکس آنها را مجبور به این وصلت نکرده باشد که در این حالت آنها بعد از اینکه به این نتیجه رسیدند که با یکدیگر تفاهم وهمدلی لازم را ندارند ومعیارهایشان آنطور که باید وشاید درست ومنطقی نبوده , تصمیم به جدایی میگیرند.

افرادی که از ابتدا راضی به ازدواج باهم نیستند ویا حتی فقط یکی از طرفین اصرار به ازدواج داشته وطرف مقابل هم به دلایل خانوادگی یا موقعیتی مجبور به  پذیرفتن آن بوده, در این حالت شاید اگر پای فرزندی هم درمیان نباشد زوج یا زوجه ناراضی همیشه دنبال راهی برای فرار از حصار تنگ زندگی مشترکشان میباشد. وبالاخره تصمیم خود را عملی میکند وتنها زیستن را به باهم بودن ترجیح میدهد, و باردیگر تراژدی تلخ” طلاق” تکرار میشود…

فکر میکنید چه مشکلات اجتماعی برسر راه افراد مطلقه وجوددارد که این پدیده را سخت تر میکند؟راه حل آن چیست؟
تنهایی وانزوای فرد در جامعه  از یک طرف وطرد شدن از ناحیه دوستان وآشنایان در محیط های اجتماعی به خاطر ترس آنها از تاثیر پذیری عزیزانشان از فرد مطلقه , از طرف دیگر مزید برعلت شده وزخمی بر زخم التیام نایافته فرد مطلقه اضافه میکند.

کارشناسان در این مورد معتقدند, افراد مطلقه باید خود رابافعالیتهای مفرح ونشاط آور سرگرم کرده واهداف جدید برای خود در زندگی ایجادکنند

اما کاش به جای دادن همه این راهکارها برای به زندگی عادی برگرداندن افراد مطلقه راهی بود که میشد با آن جلوی ازدواج های غلط وانتخابهای نادرست را گرفت. همه ما میدانیم که در گذشته دختران به اجبار والدین وبه خاطر احترم زیادی که برای آنها قائل بودند تن به ازدواج با فردی که هیچ علاقه ای به او نداشتند میدادند وبه اجبار به زندگی با وی ادامه میدادند وآخرین نفس حیات خود را درکنار همان همسر میکشیدند., ولی امروز دیگر دوره زور واجبار زمان مادربزرگهایمان به پایان رسیده وکمتر به گوشمان میرسد که کسی را مجبور به ازدواج کرد ه اند.

اینجا دیگر از بعد اجتماعی  پای انتخابهای اشتباه از روی معیارهای نادرست خود دختران وپسران به میان می آید, همانهایی که سطحی ترین معیارها مثل پول وثروت, زیبایی, خوش اندامی وپرستیژ اجتماعی را به جای ملاکهای مهم انتخاب همسر در نظر میگیرند ووقتی وارد زندگی شدند میبینند که ای دل غافل ورق برگشت و آنطرف سکه هم رو شد…  ودرست همینجاست که دیگرنه بهانه ای برای ادامه دارند ونه انگیزه ای, همین میشود که به راحتی  اسم  پدیده ای که هریک ازما از گفتنش هم وحشت داریم یعنی”طلاق” به میان می آید.

نتیجه ای که میشود از این بحث گرفت شاید این باشد که اگر ما به قول قدیمی ترها , چشم هایمان را قبل از ازدواج بازکنیم وبعد از آن ببندیم, شاید هیچگاه به  این   بن بست عاطفی نرسیم, اگر برای گفتن” بله “برسر سفره ی عقد کمی تامل کنیم وحلاوت یک زندگی زیبا وبادوام را به شیرینی یک آری زودگذر وآنی وغیرمعقول ترجیح دهیم, وبگوییم این فرد با آنچه که من میخواهم یکی نیست پس ” با اجازه بزرگترها ; نه”, آنوقت میبینیم که به همین سادگی میشود جلوی کوهی از مشکلات وآسیبهای ناشی از پدیده طلاق را گرفت,  به نظر میرسد میتوان گفت برای یک زندگی خوب وسالم وبدون دغدغه بهتر است عاقلانه انتخاب وعاشقانه زندگی کنیم.

میانگین امتیازات ۵ از ۵
از مجموع ۱ رای

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا