عشق کذایی چه خطراتی دارد؟ پارسال دانشگاه قبول شدم. برای انجام تحقیقات دانشگاهی به کافی نت محل می رفتم. مادر و پدرم برایم یک رایانه خریدند. من با دنیای اینترنت آشنا شدم و کارهایم را انجام می دادم. اوقات بیکاری ام نیز سوراخ سنبه های این شبکه جهانی را زیر و رو می کردم که یک روز وارد چت شدم.
ورود به این قضایا با حس کنجکاوی که داشتم برایم خیلی حذاب بود. پس از چند روز با پسری به نام “حمید” رابطه اینترنتی برقرار کردم. اوایل در مورد مسائل علمی، اخلاقی و حتی شعر و ادبیات با هم گفت و گو می کردیم اما کم کم به مسائل خصوصی مان پرداختیم. اصلا فکر نمی کردم به اینترنت معتاد شوم و احساس نیاز به آن پیدا کنم.
عشق کذایی
حمید از من خواست یک گوشی تلفن همراه هوشمند هم بخرم و هر موقع که اراده کردم با او در تماس باشم. هزار دروغ سر هم کردم و حتی می گفتم برای درس هایم به این وسیله نیاز دارم . تا اینکه پدرم را راضی کردم یک گوشی گرانقیمت برایم بخرد. حدود شش ماه گذشت. حمید در روز تولدم شماره حسابم را گرفت و 45 هزار تومان به عنوان هدیه تولد برایم واریز کرد. مبلغ ناچیزی بود اما برایم خیلی ارزش داشت. دلبسته این عشق کذایی شده بودم و حس می کردم بدون حمید می میرم. بدون کسی که فقط چند عکس از او دیده بودم و بس.
دو هفته بعد از جشن تولدم، حمید ناپدید شد.هیچ خبری از او نداشتم. به تماس هایم جواب نمی داد. داشتم دیوانه می شدم. واقعا داشتم دیوانه می شدم که یک روز زنگ زد. با شنیدن صدای بغض گرفته اش دلم آرام شد. به گریه افتاده بودم و چند دقیقه ای فقط اشک می ریختم. حمید گفت برایش اتفاق بدی افتاده و دیگر نمی تواند به من فکر کند. وانمود می کرد نمی خواهد مرا در جریان این مشکلش بگذارد اما با خواهش و تمنا از او خواستم حرف دلش را بزند. می گفت ورشکست شده و باید شبانه روز کارکند تا بتواند جواب طلبکارها را بدهد. آن شب تا صبح بیدار بودم و غصه می خوردم. می گفتم من اینجا راحت بنشینم و عشقم عذاب بکشد؟ دست به کار شدم تا کمکش کنم. طلاهایم را بدون اطلاع خانواده ام فروختم. مقداری هم پس انداز داشتم. حدود 3 میلیون تومان جور کردم و به حسابش واریز کردم.
خیلی خوشحال شده بود و می گفت جبران می کند. اما از همان روز به بعد دیگر هیچ خبری از او نشد. هر چه زنگ زدم جوابی نداد. یک روز 160 بار زنگ زدم. بالاخره یک دختر جوان جوابم را داد. با لحنی خشن می گفت همسرش است و اگر دست از سر زندگی شان بر ندارم چنین و چنان خواهد کرد. برای خودم متاسفم. هم پولم را از دست دادم و هم غرورم جریحه دار شد. اما از همه اینها بدتر عکس هایی است که برای او ارسال کرده ام. می ترسم از این عکس ها سوءاستفاده کند و آبرویم را ببرد.