کمک به فرزندان طلاق : ده سال پیش، من و شوهرم طلاق گرفتیم. پسر کوچک ما مایکل، در طول دعواهای تلخ و عدم توان ما در جلوگیری از فاجعه پیش رو رنج کشید. هیچکدام از ما خدا را نداشتیم که به ما کمک کرده و دو مشاور غیر مسیحی ما، پیشنهاد طلاق را به دلیل “تفاوتهای غیر قابل حل” به ما دادند. مایکل قربانی بیگناه این طلاق بود.
کمک به فرزندان طلاق
یک سال پس از طلاق، شوهر سابق من به اورگان نقل مکان کرد که 1500 مایل دور از اینجا بود. مایکل 5 ساله در حالی که در بغل من گریه میکرد میگفت، “چرا بابا رفت؟”
من پسرم را پیش مشاور بردم. در جلسه مشاوره، هنگامی که ماشور از او میخواست در مورد طلاق صحبت کند، او تمامی شکلکها در جعبه شنی را به صورت غمگین میکشید. او تصویری از خانواده ما را کشید که در آن من و پدرش در یک سمت، حیوانهای خانگی ما در وسط و خودش را در گوشهی دور صفخه قرار داد. او لباسی سیاه به تن داشت و چهرههای گیج را کشیده بود. هنگامی که مشاور میخواست با او صحبت کند، مایکل سر خودش را روی مبل به صورت بر عکس قرارداده و میخندید. یک پسر رنج کشیده که نیاز به کمک به فرزندان طلاق داشت.
وظیفهی ما به عنوان والدین بسیار بزرگ است، اما به عنوان والدینی که طلاق گرفتهاند این وظیفه چند برابر بیشتر میشود. بهبود مایکل نیازمند یک زمان طولانیست. در کتاب کمک به فرزندان طلاق میگوید که بهبود یک از دست دادن بزرگ حداقل دو سال زمان میبرد اما عموما سه تا پنج سال طول میکشد. مدت زمان بهبود مایکل پس از طلاق، عمدتا به بهبود خودم و تمایلم به رها کردن خشمم مربوط میشود. من نظارهگر بهبود هرروزهی پسرم هستم و یاد گرفتم که کمک کردن والدین به فرزندان پس از طلاق، چقدر مهم است.
گوش کردن راهی برای کمک به فرزندان طلاق
والدین باید هنگام گوش دادن به رنجهای بچههای طلاق، رنجهای خودشان را کنار بگذارند. مایکل به وسیلهی تصاویری که میکشید و اشکالی که بر روی شن قرار میداد، “صحبت” میکرد. من گوش فرا دادم و به او کمک کردم تا رنجهایی که میکشید را به زبان بیاورد. “تو خیلی نارحتی، این طور نیست؟ چه وقتهایی این احساس را داری؟”
پدر یا مادر میتواند یک فرزند کوچک را بلند کرده و بغل کند. با یک فرزند بزرگتر، ما میتوانیم صحبت کردن را به وسیلهی گوش دادن، تایید، و دادن بازخورد، تشویق کنیم. ما باید از قطع کردن حرف، گذاشتن حرف در دهان او و به زور خارج کردن او از غم، بپرهیزیم.
بزرگترین بنبست برای گوش دادن ما به فرزاندان طلاق، ترس ما از رنجهای آنهاست. حتی ممکن است باعث این شود که نتوانیم که حرفهای آنها را بشنویم. به چشمهای او نگاه کنیم. او را لمس کنیم. به او نشان دهیم که واقعا گوش میکنیم.
کمک به فرزندان طلاق : وقتی که مایکل میگوید که دلش برای پدرش تنگ شده، میدانم که وقت گوش دادن است. من عموما از دلتنگی او برای پدرش احساس خطر میکنم. ولیکن به وسیلهی تمرین، من خاموش کردن این صداهای درونی و گوش دادن به دردهایی که پسرم از آنها صحبت میکند را یاد گرفتهام. من میگویم: ” مطمئن هستم که دلت برای او تنگ شده، متاسفم.” اشکهای بی صدایی که از گونهی یک پسر بچه در حال مرد شدن به زمین میچکد و هنوز از یک طلاق که پدر و مادرش را از هم جدا کرد رنج میکشد. آن اشکها میگویند، ” من قدرتی ندارم. دلم برای بابایی تنگ شده. چرا نمیتوانید همه چیز را درست کنید؟” و من به صحبتهای او گوش دادم و دستم را بر سر 14 سالهاش کشیدم، همانطور که بر سر 12 ساله، 7 ساله و 4 ساله اش کشیدم. و گفتم، ” به خاطر طلاق متاسفم”.
محدودهها را مشخص کنید
مایکل تا 10 سالگی گاه و بیگاه کج خلقی میکرد. این رفتارها باعث وحشت و عدم تعادل من میشد. اما چیزی که پسر من درخواست میکرد، محدودهای بود برای احساسات غیر قابل کنترلی را که در طلاق ما تجربه کرده بود. به دلیل اینکه من تلاش میکردم تا چیزهایی که او با طلاق از دست داده را جبران کنم و اینکه احساسات خودم نیز غیر قابل کنترل بود، من نمیتوانستم با محدودههایی را که به آنها نیاز داشت به او بدهم.
وقتی که دردهای خودم را حل کردم، میتوانستم به او نیز کمک کنم. من برای او محدودههایی مشخص را تعریف کردم که به او کمک میکرد تا احساسات خودش پس از طلاق ما را کنترل کند. وقتی که مایکل بزرگتر شده بود، یک مشاور به من کمک کرد تا خشم خود را از بین ببرم و به پسرم نیز کمک کنم تا همین کار را انجام دهد. من و پسرم به این نتیجه رسیدیم که خشم ما را به زنجیر کشیده و باعث تلخی میشود. هر چه بیشتر یاد گرفتیم، محدودههای قویتری به وجود آمدند.
گفتن حقیقت راهی برای کمک به فرزندان طلاق
وقتی مایکل 8 ساله بود، او را به یک گروه بازسازی از طلاق که توسط یک کلیسای محلی تدارک دیده شده بود، بردم. بچههای طلاق در کلاسی که در طبقهی بالا برگزار میشد شرکت میکردند و والدین در همکف گردهم میآمدند. هر هفته، سرگروهها بچههای طلاق را وارد سلسله بازیهایی کرده که به آنها برای درک احساستشان در مورد طلاق، کمک میکرد. یکی از بازیها درست کردن ” لیوانهای به رنگ گل رز” بود.
بچههای طلاق فریمهای مقوایی و لنزهای پلاستیکی صورتی درست میکردند. بعد از آن، با بچهها در مورد ” دیدن زندگی از طریق لوانهای گل رزی” صحبت میکردند، علیالخصوص خواست آنها برای بازگشت والدینشان به زندگی مشترک. در حقیقت، والدین قصد بازگشت به زندگی مشترک را نداشتند و سرگروهها تلاش میکردند که بچه ها با این قضیه کنار بیایند.
مایکل موفق به این کار شد. غم او از میان نرفت ولی او از شر توقعات غلط و آرزوهای نابود شده رها شد. در طبقه بالا، والدین در حال آموزش کمک به القای این پیام به بچهها بودند. هر جلسه درهای بیشتری را به سمت حقیقت، درک متقابل و بهبود، باز میکرد.
ابراز پشیمانی
هنگامی که مایکل 12 ساله بود، من متوجه شدم که از او بابت کارهای احمقانه و دردآوری که انجام داده بودم، عذرخواهی نکردهام. یک روز با او نشستم و تمامی زمینههایی را که باید در آنها عذرخواهی میکردم را با او در میان گذاشتم. من قبلا در مورد طلاق از او عذرخواهی کرده بودم. ولی وقتهایی بود که من بر سر او فریاد کشیده و یا کنترل خودم را از دست دادم. من برای آن اتفاقات از او عذرخواهی کردم. بار زیادی از روی دوش من برداشته شد هنگامی که به او گفتم، ” من را میبخشی؟” من نگفتم،” اگر تو را رنجاندم، مرا ببخش.” گفتم “متاسفم” و نگفتم که ” من از تو میخواهم که مرا ببخشی،” و نه ” اگر تو را آزردم” که تاییدی بر این بود که میدانم این اتفاق افتاده.
این قضیه نیازمند شجاعت بود، ولی مایکل قدر این کار را میدانست. بعد از اینکه به مسائل بزرگ اقرار کرده و برای آنها عذرخواهی کردم، “بله، من این کارها را با تو کردم،” عذرخواهی برای مسائل روزمره مانند عصبانیت نابجا و حرفی بیملاحظه و یا صبور نبودن در مورد رفتارهایش، سادهتر میشد.
در نتیجه، عذرخواهی برای مایکل به عنوان یک فرزند طلاق نیز در مورد مسائلی که برایش پیش میآمد آسان تر میشد. او در حال رشد به بزرگسالی است که میتواند به کاستیهای خودش اقرار کرده و برای عذرخواهی و بهبود تلاش کند با وجود سختیهای که بر اثر طلاق متحمل شده است.
طلاق هیچگاه یک مسیر لذت بخش برای عبور نیست. اما با پشتکار، راهنمایی فرزندان طلاق در این مکان سخت ممکن است. من و مایکل در حال موفقیت در آن هستیم پس شما نیز میتوانید.