امور حسبی اموری هستند که دادگاهها مکلفند نسبت به آن اقدام و تصمیمی اتخاذ کنند. در این مورد دادگاه حتی اگر در مورد موضوع حسبی، اختلافی وجود نداشته باشد حق دخالت دارد و میتواند وارد شود و رسیدگی کند. این موضوع در قالب بسته حقوقی تهیه شده که توجه شما را به آن جلب میکنیم. حسبی به اموری گفته میشود که دادگاهها مکلفند بدون اینکه در مورد آن امور، اختلاف و مرافعهای بین اشخاص بهوجود آمده باشد، وارد رسیدگی شوند و تصمیم بگیرند. رسیدگی به امور حسبی فرع بر وقوع اختلاف و منازعه نیست و به عبارت دیگر، حکم کردن بین مردم است در آنچه بر اقامه دعوا متوقف نیست. موضوعهای حسبی را میتوان عمدتا در دو قسمت طبقهبندی و مورد مطالعه قرار داد: یکی مسائل مربوط به اموال و دیگری موضوعهایی که به اشخاص و احوال شخصیه مرتبط میشود.
صلاحیت دادگاهها در امور حسبی
قاعدتا امور حسبی در صلاحیت دادگاه هستند درباره نمونهای از امور حسبی که اکنون در دادگاهها مطرح میشود، اکنون مطابق ماده 3 قانون امور حسبی، عمدتاً رسیدگی دو دسته از مصادیق بیانشده در صلاحیت دادگاه است. از جمله امور راجع به غایب مفقودالاثر، مسئولیت ورثه در پرداخت دیون مورث و نصب قیم برای محجوران؛ البته دخالت در پارهای از موارد در صلاحیت مراجع دیگری است.
مثلاً چنانچه در گواهی انحصار وراثت نام یکی از ورثه متوفی عمداً یا سهواً از قلم بیفتد، قطع نظر از اینکه ماده 9 قانون تصدیق انحصار وراثت جرمانگاری کرده است، گواهی صادره قابل اعتراض و اصلاح است و این امر میتواند جنبه ترافعی نیز داشته باشد چون ممکن است اختلاف در نسب بهوجود آید.رفع این اختلاف مستلزم رسیدگی قضایی است؛ بنابراین میبینید که یک امر غیرترافعی با شکایت و اعتراض واجد جنبه ترافعی میشود. بر این اساس نمیتوان گفت که چون این امور ترافعی نیستند بینیاز از رسیدگی در دادگاه هستند اما اینکه خروج آن از حوزه اختیارات دادگاه به کارآمد شدن عملکرد دادگاه منجر خواهد شد یا خیر، بحث دیگری است.
نقش قوه قضاییه در امور حسبی
در حال حاضر با توجه به وظایف و اختیارات تبیینشده در قوانین، چهار مرجع حق دخالت در امور حسبی را دارند، دادسراها، شوراهای حل اختلاف، دادگاههای خانواده (با این باور که با عنایت به قانون حمایت خانواده مصوب 91 دادگاههای خانواده از جمله دادگاههای اختصاصی هستند) و دادگاههای عمومی حقوقی این مراجع را تشکیل میدهند. البته ناگفته نماند هرکدام از این مراجع وفق صلاحیت تعریفشده حق دخالت دارند. در گام نخست شایسته است برای تسهیل در امور مردم رسیدگی به این امور در مرجع واحد متمرکز شود. در کل این موضوع مستلزم مطالعات دقیق کارشناسی است تا همه اطراف آن مورد بررسی و کاوش قرار گیرد اما باید مطرح کرد که نه تنها منعی برای ارجاع این امور به نهادی مستقل وجود ندارد بلکه مطلوب همین است.
حسبه یک نهاد حکومتی است
همانطور که بیان شد حسبه یک نهاد حکومتی است و حکومت میتواند این امور را به هر نهادی واگذار کند. از این دیدگاه بهنظر میرسد منع شرعی وجود ندارد اما از دو جهت واگذاری این امور به نهاد مستقل خارج از قوه قضاییه قابل پذیرش و دفاع نیست زیرا اولاً حضرت امام(ره) معتقدند تصدی امور حسبیه به عهده مجتهد جامعالشرایط است اگرچه اکثریت قضات ما مجتهد جامعالشرایط نیستند اما مأذون از سوی مجتهد جامعالشرایط هستند. با توجه به وظایف قوه قضاییه همین قوه بهترین ارگان برای کفالت و سرپرستی نهاد مستقل پیشنهادی میتواند باشد زیرا سنخیت و تجانس قضا با حسبه اقتضا میکند. اینکه قانون اساسی به صراحت در بند 2 اصل 156 رسیدگی به این امور را به قوه قضاییه محول کرده است بنابراین با عنایت به این اصل امکان خروج این امور از قوه قضاییه وجود ندارد.
ارجاع برخی از امور حسبی به دادستان
در قانون امور حسبی استثنائا برخی امور حسبی به دادستان ارجاع داده شده است و مصادیق آن را به قوانین خاص ارجاع داده است، برای روشن شدن موضوع لازم است ابتدا اشارهای به وظایف دادستان داشته باشیم. وظایف و اختیارات دادستان در قوانین موضوعه در دو قالب پیشبینی شده است: یک دسته وظایف و اختیارات قضایی است و دسته دیگر وظایف اداری است که عمده آن مربوط به امور حسبی میشود.
این دسته از وظایف در قانون امور حسبی و قوانین خاص تعریف و احصاء شده است و این امور مستلزم رسیدگی قضایی نیست؛ از این رو به دادستان محول شده است معالوصف دخالت دادستان در این امور جنبه حمایتی دارد مانند حمایت از حقوق محجورین، غایب مفقودالاثر، جنین و ….
به یقین بیتوجهی به وضع کودکان و نوجوانان و سهلانگاری در تأمین منافع مادی و معنوی آنان مایه ضعف و انحطاط اجتماعی خواهد بود بنابراین حمایت از صغار که از جمله اشخاص محجور هستند و اخذ تدابیر لازم برای تأمین منافع آنان از وظایف مهم متولیان اجتماع است. از این رو به لحاظ حساسیت موضوع قانونگذار دخالت در پارهای از امور حسبی را با شرایط تعریفشده به دادستان تفویض کرده است تا دادستان به عنوان وکیل عامه برای حفظ منافع عمومی ازاین حق استفاده کند.
و حرف آخر
ایده ارجاع امور حسبی به نهاد مستقل فرضی قطع نظر از اینکه بسته بهنظر مقنن و مستلزم وضع قانون است فتح بابی است تا حقوقدانان و اهل فن زوایای آن را مورد بررسی و کاوش قرار دهند تا در صورت صوابدید زمینه و بستر عملیاتی این ایده فراهم شود.
نظر کارشناس
سید احمد باختر یک مدرس دانشگاه در باره امور حسبی معتقد است: «این تلقی وجود دارد که موضوعات حسبی به طور کلی غیرترافعی بوده و مراجع قضایی موظفاند بدون وجود اختلاف و حتی رأسا به محض اطلاع از آن اقدام و اتخاذ تصمیم کنند در حالی که این امور همواره غیرترافعی نبوده و هر امر حسبی میتواند واجد جنبه ترافعی نیز باشد.» وی درباره قاعده «بِیَد الحاکم» که در مورد امور حسبی استفاده میشود نیز در پاسخ به این سوال که آیا این لفظ در مفهوم قاضی دادگاه منحصر شده است یا هر نهادی را که از سوی حکومت این وظیفه را برعهده داشته باشد، شامل میشود؟ میگوید: «در امورحسبی مورد قابل برداشت این است که از دیدگاه فقها «حسبه» یک نهاد حکومتی است بنابراین منظور از ید حاکم در امور حسبی حکومت است و این لفظ منحصر به قاضی دادگاه نیست.»
شاهین قوچانی