سارق حرفهای که پس از سرقت ۹ دستگاه مزدا ۳ دستگیر شده و به زندان افتاده بود، ۳ ماه پس از آزادی سرقتهایش را از سر گرفت. این پسر 30 ساله که سهراب نام دارد، تبحر خاصی در باز کردن در خودروهای مدل بالا مخصوصا مزدا3 دارد. او 2 سال قبل وارد باند بزرگ سرقت خودروی مزدا 3 شد؛ باندی که حدود 70 عضو داشت و بیشتر اعضای باند حدود 18ماه پیش از سوی پلیس دستگیر شدند و به سرقت 90 خودروی مزدا 3 و هزار فقره سرقت لوازم داخل خودرو اقرار کردند.
32 نفر از سرکردگان اصلی این باند هنوز در زندان به سر میبرند اما سهراب که در 9 فقره سرقت نقش داشت، مدتی قبل با سپردن وثیقه از زندان آزاد شد. هر چند توبه کرده بود که دور سرقت خط بکشد اما 3 ماه پس از آزادی توبهاش را شکست و چند روز پیش وسوسه شد تا بار دیگر دست به سرقت خودرو بزند. نخستین سرقتش پس از آزادی، دزدیدن یک خودروی ون بود. پس از آن نیز به سراغ یک تویوتا رفت و در کمتر از 60 ثانیه آن را دزدید غافل از اینکه در چند قدمی او مأموران گشت پلیس حضور دارندد و وی را زیرنظر گرفتهاند. به این ترتیب مأموران به تعقیب او پرداختند و در نهایت با تیراندازی هوایی موفق به متوقف کردن مرد جوان و دستگیری او شدند.
سهراب دیروز برای انجام تحقیقات به شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت منتقل شد و وقتی پیش روی قاضی علی وسیله ایردموسی قرار گرفت درحالیکه گریه میکرد به 2 سرقت خودرو، اقرار کرد. او پیش از اینکه با صدور قرار قانونی به اداره آگاهی منتقل شود در گفتوگو با همشهری از سرقتهایش گفت.
- چه شد که 3ماه پس از آزادی دوباره سمت خلاف رفتی؟
شیشه همه زندگیام را نابود کرد. 4 سال پیش برای نخستینبار شیشه کشیدم. همه میگفتند شیشه اعتیاد نمیآورد و مثل موادمخدرهای دیگر نیست. دوستانم مرا فریب دادند. آنها میگفتند اگر شیشه بکشی آرام میشوی اما زندگیام را به بازی گرفتند. در پاتوق دوستانم با دختری به نام میترا آشنا شدم. عاشقش شدم و همه زندگیام شد میترا. او شیشه میکشید و در بعضی از سرقتها همراهم بود تا با ماشینهایی که من سرقت میکردم، دوری بزند. یک جورهایی او هم مثل من هیجان سرقت را دوست داشت.
نمیدانم شاید بهخاطر مصرف شیشه بود که رفتارهایمان عجیب میشد و هیجان سرقت به سراغمان میآمد. این اواخر آنقدر توهمات عجیب سراغم میآمد که احساس میکردم ارواح خبیث مرا احاطه کردهاند و اگر دستورشان را اجرا نکنم مرا آزار میدهند. گاهی پس از مصرف شیشه احساس میکردم همه این ارواح در خانه هستند و دور هم جیغ میکشند تا مغزم را از کار بیندازند. آنها باعث شدند که توبهام را بشکنم و دوباره سراغ سرقت بروم.
- از روز سرقت بگو؟
آن روز حوالی میدان انقلاب بودم که دیدم شیشه خودروی ون پایین است. آن روز برای نخستین بار بعد از 3ماه که از زندان آزاد شده بودم شیشه کشیده بودم. دوباره همان توهمات سراغم آمد و انگار یکی به من میگفت که ماشین را سرقت کن.
- بعد چه کردی؟
ماشین را دزدیدم. چندساعتی با آن در خیابانها گشتم و به سمت دارآباد رفتم. خودرو را رها کردم. آنجا بود که چشمم بهخودروی تویوتا افتاد و ارواح مدام درگوشم میگفتند برو سرقت کن. من هم با دسته کلیدی که همراهم بود در عرض 60 ثانیه درخودرو را باز کردم و سوارش شدم که گیر افتادم.
- سرقت را چطور یاد گرفتی؟
چند سال پیش وقتی برای نخستین بار به جرم سرقت موتور به زندان افتادم، از زندانیها یاد گرفتم. آنها به من آموزش دادند که چطور در عرض یک دقیقه با دسته کلید یا یک رشته سیم درخودروها را بازکنم. حتی در خودروی مزدا3 را در عرض 30 ثانیه میتوانستم باز کنم. البته من از بچگی عشق ماشین بودم و بیشتر خودروها را فقط برای اینکه دوری با آنها در خیابانها بزنم سرقت میکردم. تا اینکه 2 سال پیش وارد باند سرقت مزدا3 شدم اما پس از دستگیری توبه کردم و میخواستم دور سرقت را خط بکشم ولی شیشه نگذاشت.