روزنامه آمریکایی «والاستریت ژورنال» روز گذشته از رایزنی واشنگتن با شرکای اروپاییاش در راستای اجرای «راهبرد جدید» کاخ سفید علیه ایران اسلامی خبر داد؛ امری که البته مسبوق به سابقه بوده و هماهنگی اروپا و آمریکا در شکلدهی ائتلافهای گوناگون در برابر جمهور اسلامی به یک روال بدل شده است. هرچند که در گزارش «والاستریت ژورنال»، درباره این استراتژی توضیحی داده نشده ولی مختصات آن کاملاً مشخص است. کار آمریکا و متحدانش در چارچوب حفظ هندسه قدرت در دنیا به نفع خود، به جد احساس کردهاند که کشورمان وارد مرحله جدیدی از قدرتمندی شده و اگر موفق نشوند مؤلفههای برتری نظام اسلامی را بهاصطلاح از بین ببرند، حداقل و به هر طریق ممکن آن را تضعیف کرده و به حاشیه برانند. از طرفی نگراناند که نظم موجود منطقهای و بینالمللی برهمخورده و نتایجی که سالها برای به ثمر رسیدن آنها تلاش کردهاند، به هدر رود.
لذا کشورهای غربی و آمریکا باوجوداینکه هرکدام منافع جداگانهای برای خود تعریف کردهاند اما وقتی به ایران میرسند، بیشترین وقت و دقت را صرف میکنند تا علیه حریف مقتدری مثل ایران، متحد و یکسان عمل کنند. مثلاً «ترزا می»، نخستوزیر انگلیس در بهار سال جاری در عربستان، اظهاراتی مشابه با اتهامات ترامپ در سفر به منطقه علیه ایران اسلامی مطرح کرد و مدعی شد که ایران در بیثباتی منطقه نقش دارد و از ضرورت مقابله با کشورهایی که «عدم ثبات و استقرار در منطقه را تغذیه میکنند» سخن گفت. درست است که انگلستان به دنبال منافع خود در تحریک احساسات ضدایرانی و ایرانهراسی است، بااینحال، وقتیکه میبیند جای پای کشورمان در منطقه محکم است، با کار آمریکا در این خصوص همراه شده و حاضر میشود که منافع خود را با واشنگتن سهیم شود.
خطر ایران برای غرب زمانی بزرگ و بزرگتر به نظر میآید که ماشین توطئهها و طراحیهای پیچیده آنها علیرغم هزینههای سنگینی که زیر بار آن رفتهاند، اعم از «دولت سازی» و حتی «ملتسازی» و راهبرد «خاورمیانه جدید» بهگلنشسته و قدرت نرم جمهوری اسلامی بر آنها سایه افکنده است. کار حتی فراتر از این رفته و در مواردی که قرار بود هزینهها و هزینهسازیها اهداف آنها را تضمین کنند، دقیقاً نوک پیکان استراتژی آنها به سمت خودشان بازگشت، تا حدی که امروز اروپا و آمریکا متحمل خسارات امنیتی فراوانی شدهاند. بهعنوان نمونه، تروریستهای تکفیری که بخش قابلتوجهی از آنها را اتباع غربی تشکیل دادهاند، در کنار تلاش برای ایجاد دولت بهاصطلاح اسلامی در عراق و سوریه، علناً فوتبالیستها، سیاستمداران و چهرههای مشهور غربی را تهدید میکنند و در پایتختها و اجتماعات اروپا و آمریکا، عملیات انتحاری کرده و مردم را به رگبار میبندند.
2. معادلات قاره سبز و پدرخواندهاش در پایان دوره ششساله اخیر از رقابتهای تنگاتنگ منطقهای در برابر جمهوری اسلامی بهم ریخته و ازاینرو، دست به فرافکنیهایی میزنند که در پسا برجام شاهد آن هستیم. ازجمله با قلدری میگویند که ایران اسلامی باید در مسائل منطقهای، ذیل سیاستهای موردنظر آنها عمل کند یا در مباحث دفاعی و موشکی، کشورمان را متهم به درخطر انداختن منافع غرب و ارتجاع منطقه میکنند. در جریان توافقنامه هستهای میان ایران و گروه 1+5 نیز طرف غربی برخلاف تعهدی که داده بود، بارها متن و روح برجام را نقض کرد و هماهنگی میان آمریکا و اروپا در این میان بسیار قابلتوجه بود. بهبیاندیگر، وظیفه سران کاخ سفید این است که شرایط را بهاصطلاح تا سرحد مرگ پیش ببرند تا اروپا واردشده و ایران را به تب راضی کند که این چرخه کماکان ادامه دارد.
بهعنوان نمونه؛ «فدریکا موگرینی»، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، بعد از نشست اخیر شورای وزیران خارجه این اتحادیه در خصوص وضع تحریمهای جدید علیه ایران گفت: «ما نه امروز، نه هفته گذشته [در سفر واشنگتن] درباره اعمال تحریمهای بیشتر از جانب اتحادیه اروپا علیه ایران صحبت نکردیم» یا در همان اجلاس تصریح کرد موشکهای بالستیک جزو توافق هستهای ایران نیستند و افزود: «ما هیچگاه در ماههای اخیر این موضوع را سر میز مذاکرهمان مطرح نکردهایم و پیشبینی نمیکنم این اتفاق در آینده نزدیک هم بیفتد.» این نکته قابلتوجه است؛ زمانی که اروپاییها با مسئولین ایرانی بر سر یک میز مینشینند، داد سخن میدهند که «برجام یک سند بینالمللی است»، «نمیتوان از توافق هستهای خارج شد» و از این قبیل هواخواهیهای صوری را ترتیب میدهند، درصورتیکه همه موارد سلبی و ایجابی که اروپا در خصوص برجام برمیشمارد، اتفاق افتاده و در معیت با کار آمریکا ، هر بلایی که خواستهاند بر سر این توافقنامه آوردهاند.
درنتیجه، اروپا در پنهان کردن دم خروس سیاستهای ضد ایرانیاش موفق نبوده و بهعنوان نمونه، زمانی که ماهوارهبر سیمرغ در قالب یک اقدام علمی به فضا پرتاب شد، «موگرینی» به نمایندگی از کشورهای اروپایی پشت سر کار آمریکا ایستاد و آن را ناقض قطعنامه 2231 شورای امنیت اعلام کرد ! نمونه دیگر آنکه، در پایان اجلاسهای کمیسیون مشترک، هیچگاه اتفاق نیفتاده که اروپا، آمریکا را به دلیل تحریمهای گسترده و بیسابقهای مثل قانون «کاتسا» محکوم کند و حق را به ایران دهد، بلکه تنها به اظهاراتی خنثی بسنده کرده و سعی میکند که یکی به نعل و یکی به میخ بزند. با قاطعیت میتوان گفت که اتخاذ مواضع اینچنینی از سوی اروپا، از این دیدگاه سرچشمه میگیرد که آنها اساساً ارتباط تحریمها با موارد نقض عهد مندرج در برجام را قبول ندارند و لذا به ایفای نقش تخریبی خود در همراهی با کار آمریکا و عدم هشدار به این کشور در خصوص اعمال تحریمها ادامه میدهند. برخی در این میان گمان میکنند که رایزنی اروپا با آمریکا بهمنظور متقاعد کردن ترامپ برای باقی ماندن در برجام، در راستای منافع کشورمان قرار دارد ولی واقعیت آن است که سفر مقامات اروپایی و هر نوع مراوده غرب و آمریکا با یکدیگر، به جهت هماهنگی و همداستانی صورت میگیرد و تنها موضوعی که موردتوجه و دغدغه آنها نیست، منافع کشورمان است. مقامات اروپایی هنوز هم وقتی به ایران میآیند، نسخه تلطیف شده اراجیف آمریکاییها در خصوص حقوق بشر، مسائل منطقهای و قدرت دفاعی – تهاجمی انقلاب اسلامی را تکرار میکنند ولی بعضی با خوشخیالی، این رفتوآمدها را به فال نیک گرفته و از آن بهعنوان «گشایش» یاد میکنند.
لذا به نظر میرسد که رایزنیهای اخیر آمریکا و اروپا در جهت اعمال و اجرای استراتژی جدید ضدایرانی کاخ سفید، اولاً در راستای محدود کردن اقتدار منطقهای و توان موشکی کشور باشد و ثانیاً برای ترسیم و تقسیم وظایف جدید صورت بگیرد که در هر دو صورت، هوشیاری و دقت بیشتر مسئولین، بهخصوص دستگاه دیپلماسی کشور را میطلبد.