جامعهشناسان از دو روش مهم برای شناخت جامعه استفاده میکنند. روش کمّی و روش کیفی. در روش کمّی اعداد و ارقام سخن میگویند. اینکه چه تعداد از مردم در چه زمینهای چگونه فکر میکنند؟ چه تعداد مجرم وجود دارد؟ آنان دارای چه ویژگیهایی هستند و الی آخر. ولی در روش کیفی قضیه قدری فرق میکند. ممکن است یک جامعهشناس برحسب تحلیل یک پدیده منفرد به شناخت بخشی از جامعه خود دست یابد. در این حالت باید دقت کرد که نمونه و مورد انتخابی دقیق و جامع باشد. چند روز پیش خبری حیرتانگیز در صفحه حوادث یکی از روزنامهها چاپ شد که میتواند بهعنوان یک نمونه و مصداق مهم برای تحلیل جامعه ایران مورد استفاده قرار گیرد. ابتدا اجازه دهید که کلیت ماجرا را با یکدیگر مرور کنیم.
«معلمی که با همکاری دانشآموزانش، پسر یک بنگاهدار را دزدیده بود تا طلب ۶۰ میلیونیاش را از او پس بگیرد، در دادگاه اعتراف کرد که با دروغ ناموسی، شاگردانش را با خود همراه کرده بود. آنها روز حادثه وقتی پسر ۱۸ ساله بنگاهدار روبهروی خانه منتظر پدرش بود، به سمت او یورش بردند و با این تهدید که داعشی هستند، او را دزدیدند و تا دو روز بدون آب و غذا در یک باغ نگهداری کردند. این معلم بلافاصله با پدر جوان تماس گرفت و مدعی شد پسرش را دزدیده است و ۳۰۰ میلیون تومان در ازای آزادیی فرزندش خواست و گفت که حق ندارد پای پلیس را به ماجرا باز کند. ولی با اعلام شکایت وی، معلم مذکور مطلع شده و دوباره تماس گرفته و ضمن معرفی خود میگوید پسرت را دزدیدهام فقط ۶۰ میلیون طلبم را بده.
در ادامه پلیس محل گروگان را تعیین و به آنجا میرود. آنجا باغ یکی از دوستان معلم بود. صاحب باغ میگوید: چند روز قبل از حادثه، معلم به من گفت میخواهد همراه خانوادهاش برای تفریح به باغ برود. برای همین کلید باغ را به او دادم. روز بعد، دوباره سراغم آمد و گفت پای همسرش شکسته و مجبورند چند روز دیگر در باغ بمانند. به حرفش شک کردم و خودم را به باغ رساندم، دیدم چهار جوان یک طرف ایستادهاند و پسری همسن و سال آنها هم با دست و پای بسته روی زمین افتاده است. خودم را به او رساندم و درحالیکه سعی داشتم طنابهایش را باز کنم، مامورها رسیدند.
معلم بازداشت شده گفت: از مدتی پیش برای خرید خودرو، مبلغ ۶۰ میلیون تومان به پدر شاکی که نمایشگاه خودرو دارد داده بودم اما او نه تنها به من خودرویی نداد که پولم را هم پس نمیداد. برای همین تصمیم گرفتم پسرش را بدزدم تا به این طریق بتوانم پولم را پس بگیرم. روز حادثه همراه سه دانشآموز ۱۷ ساله و یکی از دانشآموزان سابقم (۲۴۴ساله) پسر شاکی را با تهدید اینکه داعشی هستیم، از جلوی خانهاش دزدیدیم و به باغ بردیم.
پس از او نوبت به اظهارات سه دانشآموز نوجوانش رسید. آنها از دروغی که معلمشان گفته بود، پرده برداشتند و گفتند: ما نمیدانستیم اختلاف سر پول است. معلم به ما گفته بود پسر شاکی به خواهر یکی از دوستان او تجاوز کرده و حالا او نقشه آدمربایی را کشیده تا ادبش کند. اگر میدانستیم موضوع چیست، اصلا دخالت نمیکردیم. الان با این خطا، از درس و مدرسه هم دور افتادهایم. دانشآموز سابق معلم هم با تکرار این حرف گفت: من آنموقع دانشجوی ترم آخر مهندسی عمران بودم و به خاطر ارتکابب این جرم، از تحصیل جا ماندم. قصدم فقط کمک به معلمم بود، چون گفته بود مسأله ناموسی است. اصلا نمیدانستم او سر پول قصد آدمربایی دارد وگرنه وارد ماجرا نمیشدم. رأی دادگاه به زودی صادر میشود. براساس قانون مجازات اسلامی، آدمربایی ۵ تا ۱۵سال حبس دارد.»
حال ببینیم تحلیل جزئیات ماجرا چگونه است؟
- معلمان معتبرترین گروه اجتماعی و حرفهای نزد مردم هستند. همه پیمایشها نشان داده که بیشترین اعتماد از میان اقشار اجتماعی شامل معلمان میشود. آنان باید فرزندان این مملکت را تربیت کنند. ولی در این جریان، یک سناریوی مجرمانه و با سوءاستفاده از دانشآموزان از سوی معلم طراحی میشود و به اجرا درمیآید.
- رابطه معلم با دانشآموز، بسیار اخلاقی و با تعهد همراه است. گویی که دانشآموز از سوی خانواده و جامعه به امانت به دست معلم سپرده شده است. ولی آموزگار مزبور در این امانت خیانت و از قدرت و سلطه خود بر دانشآموز نهایت سوءاستفاده را کرده و آنها را به انجام کار خلاف دعوت و سرنوشت آنان را دچار مخاطره جدی کرده است.
- برای جلب نظر آنها به انجام کار خلاف، مسأله تجاوز جنسی را طرح کرده است. گویی که مردم حق دارند در برابر تجاوز جنسی از شخص مظنون به صورت فردی و بدون رسیدگی قضائی انتقام بگیرند. دانشآموزان چنان صحبت کردهاند که برای تجاوز جنسی حاضر به عمل گروگانگیری بودهاند و در آن منعی نمیدیدند، ولی برای گرفتن طلب حاضر به انجام این کار نبودند! این ذهنیت نزد جوانان نیز ریشه دوانده است. جالب اینکه یکی از آنان جوان دانشجویی است که طبعا باید از اینگونه رفتارهاا پرهیز کند.
- معلم فیزیک دبیرستان طبعا باید فردی خلاق و دقیق باشد، ولی یک سناریوی بسیار مبتذل و عادی را طراحی کرده و به اجرا درآورده است. این نشان میدهد که در برنامهریزی و انجام نقشههای مجرمانه نیز بسیار مبتدی و احمقانه رفتار میکنیم. درواقع در این زمینه نیز از داشتن خلاقیت و نوآوری محروم هستیم.
- دروغگویی به دانشآموزان و دانشجو و حتی دوست باغدار این فرد آموزگار، یکی دیگر از بدترین ویژگیهای رفتاری ماست که حتی یک معلم نیز حاضر به انجام آن به بدترین شکل شده است.
- نکته جالب این است که معلمان نسبت به فقدان حقوق و درآمد کافی معترض هستند و این امر درستی است، ولی این آقای معلم جوان که طبعا باید از طبقات متوسط و پایین باشد، فقط ۶۰ میلیون تومان را صرف خرید خودرو کرده است و این برای افراد به نسبت پولدار باید باشد. جالب اینکه در اجرای این رابطه مالی، چنان بد عمل کرده که امکان استنکاف طرف مقابل از پرداخت را فراهم کرده است. وقتی معلمان ما تا این حد در اجرای معاملات و روابط مالی بیحساب و کتاب عمل میکنند از سایرین چه انتظاری هست؟ این وضع نشان میدهد که نه در ایجاد رابطه و نه هنگام بروز مشکل، قادر نیستیم از طریق روشهای مدنی و حقوقی مشکل خود را حل کنیم، لذا وارد راه حلهای شخصی میشویم که عاقبتی جز این ندارد.
- رابطه رفاقتی و دوستی هنوز حرف بسیاری میزند. ضمن اینکه هنوز یاد نگرفتهایم که در برابر درخواستهای غیرقانونی و مشکوک از سوی دوستانمان به صراحت پاسخ نه بدهیم.
اگرچه این رویداد میتوانست فاجعهبارتر از این باشد و خدای نکرده آن جوان کشته میشد و آن دانشآموزان که فریب آموزگار خود را خوردند حتی قصاص میشدند، ولی پایان ماجرا یک نکته مثبت هم دارد، آنجا که آقای معلم میگوید: «معلم در آخرین دفاع خود با ابراز پشیمانی گفت: تقصیر تمام این اتفاقات با من است و شاگردانم به خاطر من وارد قضیه شدند. از شاکی میخواهم آنها را ببخشد و در عوض هر مجازاتی بخواهد، بر من اعمال کند.»
این درخواست جوانمردانه است، ولی حیف که چندان کارساز نیست. زیرا از یکسو آن جوانان هم نمیبایست به خاطر درخواست دیگران در یک عمل زشت و خطرناک گروگانگیری وارد شوند و از این حیث مسئول هستند. به علاوه با رضایت شاکی نیز مشکل حل نمیشود، زیرا این جرم وجه عمومی دارد و به رضایت شاکی پرونده بسته نمیشود. آن دانشآموزان و دانشجو نیز مسئول هستند، زیرا با فرض اینکه مسأله تجاوز جنسی بوده، به خود حق دادهاند که چنین کاری را انجام دهند. این رویداد تا حد زیادیی توانسته بهعنوان نمایی از وضعیت جامعه ما و بحرانی بودن آن را بازتاب دهد.
روزنامه شهروند