تعدد قانونی برای دریافت مهریه :بسیاری از کسانی که تا به حال درگیر مشکلات حقوقی در دادگاه خانواده نبودهاند یا کسانی که با مرحله اجرای این حقوق در دادگاهها آشنایی ندارند اصولا جنبه حمایتی قوانین را در مورد زنان در خانواده بسیار پررنگ میبینند و علی رغم محدودیتهای قانونی موجود برای زنان، حقوق قانونی زنان را پیشرفته تلقی میکنند. اگرچه موازین حقوقی نیز در برخی موارد تا حدی این باور را تایید میکند اما تجربه و مطالعات در حوزه حقوق زنان در خانواده با این باور ناسازگار است و در سالهای اخیر حقوق زنان در مرحله اجرا با چالشهای جدی روبهرو شده است. برای اثبات این مدعا کافی است نگاهی گذار به جریان مراجعه زنان به محاکم قضایی خانواده و مقررات وضع شده در سالهای اخیر داشته باشیم.
تعدد قانونی برای دریافت مهریه
اصولا هنگامی که زنان به لحاظ عاطفی، روانی و جسمی در محیط خانواده مورد خشونت قرار میگیرند ناگزیر برای الزام زوج به تغییر رفتار یا رهایی از زندگی مشقتبار، راه دادگاه را انتخاب میکنند؛ بر اساس پژوهشهای انجام شده، انگیزههای عاطفی در صدر عوامل مراجعه به دادگاه و انگیزههای مالی در مقایسه با آن بسیار کمرنگ است. به دلیل فقدان نهادهای قانونی و اجتماعی برای حمایت از زنان در برابر این آسیبها، زنان ناگزیر نه صرفا برای مشکلات مالی بلکه برای رسیدن به اهداف یادشده (ایجاد تغییر در رفتارهای زوج یا رهایی از زندگی مشقت بار) برای اجرا گذاشتن مهریه خود به دادگستری پناه میبرند.
کارکرد حمایتی دادگستری از زنان
در سالهای گذشته (دهه 80 شمسی) زنان غالبا به دلیل توان بالای اجرایی مهریه (جلب و زندان) میتوانستند همزمان بخشی از حقوق مالی خود را بهدست آورده و در بسیاری از موارد به خواسته خود که رهایی از زندگی مشقت بار بود برسند و با دریافت بخش ناچیزی از مهریه، اندکی نگرانیهای مالی آنان پس از طلاق رفع میشد به عبارت دقیقتر دادگستری در غیاب نهادهای حمایت کننده از زنان تا اندازهای کارکرد حمایتی نیز داشت.
اما در سالهای اخیر، افزایش اختلافات خانوادگی موجب افزایش مراجعات زنان به دادگاههای خانواده شده؛ نبود امکانات کافی در پذیرش و اجرای حکم مهریه از یک سو و افزایش زندانیان ناشی از احکام مالی از سوی دیگر توجه مسئولان قضایی را بر انگیخت و طبیعی بود برای رفع مشکلات یاد شده نهاد فقهی- حقوقی مهریه بیشترین ظرفیت را برای پذیرش محدودیت در مرحله ایجاد و اجرا داشت تا جایی که در مرحله ایجاد این حق برخی از فقها درج مهریههای سنگین را باطل دانسته و زن را مستحق مهر المثل دانستند.
با وجود انتقادهای روز افزون از درج مهریههای سنگین در عقدنامهها در این سالها، اختیار زنان در اجرای مهریه بی حد و حصر نبوده و اجرای کامل آن با حق (حکم) طلاق که در اختیار مرد است کنترل و محدود میشود و از سوی دیگر توان اجرایی مهریه در گذشته، زوج را از استفاده غیر ضروری از اختیار طلاق محدود میکرد بنابراین علاوه بر کارکردهای حمایتی، تا اندازهای در عمل توازن حقوقی بین مهریه و طلاق بهعنوان دو حق برجسته زوجین برقرار شده بود.
قدرت اجرایی مهریه قدرت چانه زنی زنان را افزایش داده بود
این توازن را به این شکل می توان صورتبندی کرد که قدرت اجرایی مهریه قدرت چانه زنی زنان را افزایش داده و در نتیجه میزان دستیابی آنان به حقوق (طلاقیامهریه) خود را بیشتر میکرد و از سوی دیگر اختیار مرد در طلاق و دشواری و طولانی بودن روند طلاق به درخواست زوجه، دریافت بی حد و مرز مهریه از سوی زنان را که در بیشتر موارد بسیار بالاتر از توان مرد تعیین میشد محدود میکرد. بر این اساس ضمانت اجرای مهریه و قدرت آن، از یک طرف مسیر طولانی و طاقت فرسای رسیدن به طلاق (به درخواست زوجه) را کوتاه میکرد و از طرف دیگر رسیدن به بخش اندکی از مهریه، به لحاظ مالی، پشتوانهای برای زنان فراهم کرده و آنان را از آسیبهای احتمالی حفظ میکرد این نتیجه در طلاق توافقی حاصل میشد.
بنابراین در ساختاری که عنان طلاق و حقوق مالی در نهاد خانواده نه به دست قانونگذار و دادگاه بلکه در ید زوجین است افزایش طلاق توافقی الزاما نتیجه افزایش اختلافات زوجین نبوده بلکه نتیجه کنش عقلانی و توازن نسبی حقوق زوجین بوده است. همان گونه که گفته شد فقدان نهادهای حمایتی از زنان در خانواده عملا همه خواسته ها و ناکامیهای زنان در خانواده طبعا در اجرای مهریه ظهور پیدا میکرد و چالشهای زنان در خانواده مستقیما منجر به حجم بالای پروندههای مهریه و به تبع آن افزایش زندانیان مالی در دادگستری میشد اما مسئولان قضایی راه حل را در برخورد با معلول دیدند و برای حل معضلات تبعی این امر، محدودیتهای متعددی در دستیابی زنان در احقاق حقوق خود ایجاد کردند در حالی که افزایش پروندههای مهریه صرفا امری مالی- حقوقی نبود؛ از این رو شاید نیاز بود رویکردهای قانون حمایت خانواده در دهه 40 و 50 شمسی، که در آن زوجین نسبتاً در استفاده از طلاق در شرایط مساوی قرار گرفته بودند، مجددا مورد توجه قرار میگرفت و از سوی دیگر همزمان با این محدودیت ها احتمالا وضع مقررات حمایتی از زنان، پس از طلاق تا حدی دغدغه مالی زنان و مراجعات آنان را در پیگیری حقوق خود کمتر می کرد.
ایجاد موانع متعدد در روند اجرای مهریه
با این اوصاف در سالهای اخیر، قانونگذار و مسئولان قضایی بدون توجه به این تحلیل ها، محدودیت ها و موانع متعددی در روند اجرای مهریه ایجاد کردند؛ کاهش ضمانت اجرای جلب به 110سکه از جمله این محدودیتها بوده و البته در کنار قانونگذار، رئیس محترم دستگاه قضا نیز با وضع آییننامه و بخشنامه به این محدودیتها دامنزده است. اصلاح بند ج ماده 18 آیین نامه اجرایی موضوع ماده 6 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی مصوب 1378 که اصل را بر اعسار گذاشته بود در تاریخ 31تیر1391توسط رئیس قوه قضاییه از این دست اقدامات بوده است.
صرف نظر از اینکه اصلاح این بند مغایر با مفاد قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی بود و تعارض جدی با رویکرد قانونگذار در مورد اعسار داشت بر اساس تحلیل پیش گفته زنان را در اجرای کامل حقوق خود با چالش روبهرو میکرد. اصرار دادگاهها در اجرای این اصلاحیه تا حدی بود که برخی از شعب دادگاهها حتی بدون اینکه زوج دادخواست اعسار داده باشد رأی قطعی مهریه را به اجرا نمیگذاشتند و برخی دیگر علیرغم صدور اجراییه و تشکیل پرونده اجرایی، اجرای حکم را منوط به صدور حکم قطعی اعسار (تقسیط) میکردند. این موارد زنان را در دستیابی به سایر حقوق خود که از طریق مهریه میتوانستند به آن برسند با مشکل مواجه کرد و توازن حقوقی زوجین را در دادگاهها به نفع زوج بر هم زده؛ با این توضیح که قدرت زنان در دستیابی به طلاق و مشقت در اثبات عسر و حرج و راه طولانی طلاق تا دیوانعالی کشور از یکسو و محدودشدن توان اجرایی مهریه و حقوق مالی زن به موجب تغییرات در مقررات یاد شده آنان را در وضعیت بسیار ضعیفی قرارداده است.
مقررات محدود کننده در بخشنامه یکنواختسازی
در آخرین مقررات محدود کننده بخشنامه یکنواخت سازی مصوب ریاست محترم قوه قضاییه مورخ 17مرداد94آمده است؛ این بخشنامه علاوه بر افزایش دعاوی اعسار و طولانی شدن روند دعاوی خانواده آثار نامطلوبی بر وضعیت زنان در خانواده نیز خواهد گذاشت به عبارت دیگر این بخشنامه چالشهای حقوقی زنان که عمدتاً در مرحله اجرای حکم بود را به مرحله طرح دعوی تسری داده است، بدین نحو که در بند «ه» آن مقرر شده «مبنای محاسبه مهریه مبلغ واقعی حسب اعلام بانک مرکزی جمهوری اسلامی است».
اگر چه بند 4 ماده 62 قانون آیین دادرسی مدنی این حق را به زنان می دهد که مطالبه عین سکههای خود را به مبلغ مورد نظر خود، که غالباً پنجاه و یک میلیون ریال است، تقویم کنند اما این بخشنامه زنان را در طرح دعوی با مشکل روبهرو کرده است؛ برای مثال خانمی که قبلا میتوانست با پرداخت مبلغی معادل دویست و پنجاه هزار تومان مهریه خود را به هر مقدار مطالبه کند در حال حاضر باید برای مطالبه 50 عدد سکه، مبلغی معادل یک میلیون و دویست هزار تومان به عنوان هزینه دادرسی پرداخت کند.
تبعات کاهش توان اجرایی مهریه
بنا بر مقدمات پیش گفته، باید گفت کاهش توان اجرایی مهریه و ایجاد موانع برای مراجعه زنان در اجرای مهریه موجب می شود نیازها و مطالبات آنان در مسیر دیگری قرار گیرد و زنان طلاق عاطفی، اجتماعی را برای جدایی کافی دانسته و آن را بر مشقتها و رفت و آمدهای بینتیجه در دادگاه ترجیح دهند و این وضعیتی است که در طولانی مدت زنان را دچار آسیب خواهد کرد و این آسیب صدمات جبران ناپذیری را به نهاد خانواده وارد خواهد آورد.
محسن اکبری