پلیس اخراجی که در کارنامهاش اتهام قتل هم به چشم میخورد، این بار لباس سرهنگی پوشید و با فریب طعمههایش دست به کلاهبرداری میلیاردی زد. این مرد چند روز پیش با شکایت یکی از تاجران مواد غذایی تحت تعقیب پلیس قرار گرفت. شاکی در توضیح ماجرا به مأموران گفت: حدود یکماه پیش با مردی به نام مسعود آشنا شدم که خودش را افسر نیروی انتظامی معرفی میکرد. او لباس سرهنگی هم به تن داشت و با دیدن اسلحهاش، حرفهایش را باور کردم. این مرد حتی داستانهایی از عملیاتهای پلیسی تعریف کرد که دیگر جای شکی باقی نماند که راست میگوید.
شاکی ادامه داد: وقتی مسعود فهمید که من فروشنده عمده مواد غذایی هستم گفت که قصد خرید کلان برنج و روغن و مواد غذایی برای شرکت یکی از دوستانش را دارد. من که به او اعتماد کرده بودم در حدود 12میلیارد تومان برنج و روغن و مواد غذایی دیگر به او فروختم و جناب سرهنگ 2فقره چک به من داد.
چکهایی که وقتی موعد وصولش رسید برگشت خورد و فهمیدم که بلامحل است. پس از آن با مسعود تماس گرفتم اما تلفنش خاموش بود. بعد از جست و جوی فراوان از طریق یکی از دوستانم متوجه شدم که او سرهنگ قلابی بوده و با این شیوه سر یکی از دوستانم را هم کلاه گذاشته است.
شروع تحقیقات
با این شکایت تیمی ازکارآگاهان، جست و جو برای دستگیری سرهنگ قلابی را شروع کردند. درحالیکه بررسیها ادامه داشت شکایت دیگری پیش روی تیم تحقیق قرار گرفت که نشان میداد متهم تحت تعقیب به شکل سریالی طعمههایش را سرکیسه میکند. شاکی جدید پرونده زن جوانی بود که میگفت سرهنگ قلابی به بهانه اینکه شرکت بیمه دارد، صدها میلیون تومان برای صدور بیمهنامههای شخص ثالث از او کلاهبرداری کرده است.
دستگیری
ماموران با چهرهنگاری متهم و بررسی پروندههای موجود در بایگانی پلیس متوجه شدند که وی سابقهدار است و پیش از این به اتهام قتل غیرعمد، سرقت و مالخری به زندان رفته است. در ادامه و با بررسیهای تخصصی مخفیگاه وی شناسایی شد و گروهی از مأموران با دستور قاضی عموزاد، بازپرس دادسرای ناحیه 34تهران وارد عمل شدند و سرهنگ قلابی را در خانهاش دستگیر کردند. با کشف سلاح کمری و شکاری به همراه شمشیر و تعدادی چاقو و قمه در خانه این مرد وی به اداره آگاهی منتقل شد و در بازجوییها به کلاهبرداری میلیاردی از طعمههایش اعتراف کرد.
این مرد 47ساله صبح دوشنبه گذشته زمانی که برای تحقیق به دادسرای جنایی تهران منتقل شده بود از جزئیات کلاهبرداریهایش گفت:
- چه چیزی باعث شد که از اداره پلیس اخراج شوی؟
به خاطر قتل و خلافهایی که مرتکب شدم.
- قتل؟!
سالها قبل وقتی مامور تجسس یکی از کلانتریها بودم هنگام گشتزنی در یکی از خیابانهای تهران 4سرنشین 2موتور را در حال کیفقاپی دیدم. به آنها دستور ایست دادم و به تعقیبشان پرداختم. من که سوار موتور بودم توانستم یکی از موتورها را متوقف کنم و با 2نفر از دزدان درگیر شدم. آنها مرا هل دادند و من که عصبانی شده بودم به سمتشان تیراندازی کردم.
در جریان این تیراندازی یکی از سارقان کشته شد و من در دادگاه نظامی به اتهام قتل غیرعمد محاکمه شدم. اما این همه ماجرا نبود. من از موقعیتم سوء استفاده میکردم و فکر میکردم کسی متوجه نمیشود اما مدتی بعد فیلمی در اختیار رئیسم قرار گرفت که مرا در حال انجام کارهای خلاف نشان میداد.
- برای همین اخراجت کردند؟
همه اینها به کنار ماجرای دستگیریام در یک باند خلافکار اوضاع را خرابتر کرد. سال 84بود که مأموران طرحی اجرا کردند و گروهی از سارقان حرفهای و خشن را دستگیر کردند. یکی از سرکردههای باندها مرا لو داده و گفته بود مالخر باندشان هستم و معمولا گوشیهایشان را میخرم. بعد از آن دستگیر شدم و همان سال اخراجم کردند.
- بعد چه شد که لباس سرهنگی پوشیدی و مامور قلابی شدی و دست به کلاهبرداری زدی؟
مشکلات مالی فراوانی داشتم. اما موضوع کلاهبرداری نبود. اینها همه زیر سرشریکم است که از وقتی من دستگیر شدم فراری شده.
- شریک؟ همه شاکیان گفتهاند که خودت تنها بودی ؟
نه شریک داشتم.
- قاضی میگوید شریک خیالی معرفی کردهای و اینها را میگویی که از جرمت کم شود. حتی تحقیقات هم این را ثابت کرده؟
نه اینطور نیست حالا بهزودی همهچیز مشخص میشود.
- چرا بعد از هربار کلاهبرداری گریم میکردی و چهرهات را تغییر میدادی؟
من اصولا تنوع در چهره و پوشش را دوست دارم. اصلا ارتباطی به حقه کلاهبرداری ندارد!
- چرا لباس سرهنگی میپوشیدی؟
چون خانوادهام از ماجرای اخراجم خبر ندارند آنها هنوز فکر میکنند من پلیسم و به تازگی درجه گرفتهام و سرهنگ شدهام.
- این همه اسلحه و قمه و شمشیر که در خانه ات کشف شده برای چه بود؟
اسلحه داشتم چون وانمود میکردم هنوز پلیسم. قمه و شمشیر یادگار پدربزرگم است.
- در پروندهات شخصی علیه تو شکایت کرده و گفته که کیفش را از داخل ماشینش قاپیدی؟
قبل از اینکه دستگیر شوم مردی را کنار خیابان دیدم که شیشههای ماشینش پایین بود. انگار تازه از بانکی که روبهروی خیابان بود بیرون آمده و کیفی روی صندلیاش گذاشته بود که کیف او را برداشتم و فرار کردم اما باور کنید پشیمانم.