طلاق مهمترین عامل از هم گسیختگی ساختار بنیادی ترین بخش جامعه، یعنی خانواده
متفکران و جامعه شناسان، طلاق را یکی از آسیبهای اجتماعی به شمار آورده، بالا رفتن میزان آن را نشانه بارز اختلال در اصول اخلاقی و به هم خوردن آرامش خانوادگی و در مجموع دگرگونی در هنجارهای اجتماعی محسوب می دارند. اما آنچه که بدیهی است وقتی صحبت از طلاق می گردد آنچه در ذهن ما تداعی می شود طلاق قانونی است که در اثر آن رابطه زن و مرد به کلی قطع شده و بنیان خانواده از هم می پاشد. اما مطابق با نظر برخی از جامعه شناسان و روان شناسان طلاق انواع مختلفی دارد از جمله:
- طلاق عاطفی
- طلاق قانونی
- طلاق اقتصادی
- طلاق اجتماعی
- طلاق روانی
اما هر یک از این موارد دارای تعاریف مختلفی است که جایی برای پرداختن به همه آنها نیست. ما نیز در این یادداشت سعی داریم تنها به بررسی طلاق عاطفی بپردازیم.
منظور از طلاق عاطفی طلاقی است که زن و مرد از لحاظ قانونی از هم جدا نشده و هنوز در کنار هم و در زیر یک سقف زندگی می کنند. همه افراد، آنها را به چشم یک خانواده می بینند و شاید هیچکس از آنچه که در کانون خانوادگی این دو نفر رخ می دهد مطلع نباشند در صورتی که واقعیت چنین نیست و چنین زن و شوهرهایی یا مانند دو غریبه در کنار هم زندگی می کنند و یا اینکه دایما در تنش و کشمکش با یکدیگر هستند.
زوجینی که در زندگی زناشویی با طلاق عاطفی دست و پنجه نرم می کنند دارای ویژگی های زیر هستند:
عموما از تعاملهای خوشایند و شوق انگیزی برخوردار نیستند و در عین حال، دارای تعامل های خشم، سرزنش و یا تنبیه فراوانی هستند. تعاملها در طلاق عاطفی غالبا با رفتار منفی متقابل مشخص می گردد. اگر یکی از طرفین رفتاری منفی از خود نشان دهد، طرف دیگر رفتاری شبیه به ان را انجام می دهد و بدین ترتیب، زنجیره تعامل منفی پیش رونده، آغاز می شود.
این دست از زوجها در طلاق عاطفی، واکنش پذیر هستند. یعنی رویدادهای مثبت یا منفی، اثری قوی درباره چگونگی احساس آنها از ارتباط و ارزیابی آن ارتباط در هر زمان معینی دارد. از طرف دیگر روابط نابسامان، یا ناتوانی در حل تعارض، از ویژگی های دیگر این زوجین است. فقدان مهارت در حل تعارض باعث می شود که نزاعها و تعارضهای حل نشده که در طی جریان ارتباط شکل گرفته اند، روی هم انباشته شوند. سابقه چنین تعارضهای حل نشده که در طی جریان ارتباط شکل گرفته اند، روی هم انباشته می شوند. همچنین ممکن است به انتظارات منفی درباره تعارضهای آینده بیانجامد و امکان حل مسأله در رابطه زوجها را حتی کمتر گرداند.
عدم توجه به تقویت یکدیگر از جمله ویژگی های دیگر این نوع زوجین است. یعنی رفتارهایی که زمانی خوشایند بودند دیگر مهم تلقی نمی شود. طرفین ممکن است نتوانند سعی و تلاش یکدیگر را قدر دانسته و وجود یکدیگر را مهم تلقی کنند و یا ممکن است نیازهای جدید و مختلفی داشته باشند که طرف مقابل اصلا به آنها توجهی ندارد. به علاوه تمام موارد بالا در هم ادغام شده و به صورت الگوهای تخریبی بی توجهی، انتقاد، مشاجره، عیب جویی و .. در ارتباط با یکدیگر درآیند.
تمام آنچه که عنوان شد(یعنی اختلافات و مشکلات زن و مرد) تنها یک روی سکه است. روی دیگر سکه تأثیرات و مشکلاتی است که کودکان این نوع خانواده ها (یعنی خانواده هایی که با طلاق عاطفی مواجهند)، تحمل می کنند. البته در مورد تأثیرات روابط ناسالم والدین بر روی کودکان صحبتها و نظرات بسیار متفاوتی ارایه شده است که ما سعی داریم به نکاتی تاکید کنیم که بیشتر مشاهده شده و بیشتر کودکان را درگیر می کند. این تاثیرات عبارتند از:
استرس
- استرس، رنجش و خشم
وقتی فرجام یک ازدواج منجر به طلاق می گردد، نتیجه و اثر آن تا حد زیادی مشخص است اما در خانواده هایی که شکل ظاهری خود را حفظ کرده و والدین هنوز به طور صوری در کنار هم زندگی می کنند، طلاق عاطفی گاه اثرات بسیار مخرب تری بر روی فرزندان می گذارد. به نظر می رسد که در طلاق قانونی همه اعضای خانواده تکلیف خود را روشن دانسته و دچار استیصال کمتری هستند در حالیکه این گمگشتگی در طلاق عاطفی ادامه دار می شود. البته آسیبهای وارده به بچه ها بستگی به شرایط سنی و از طرف دیگر به شرایط شخصیتی وی دارد. برای مثال ممکن است در اثر اختلافات شدید والدین و یا بی اعتنایی آنها نسبت به هم، کودکی که تا دیروز خوراک خوبی داشته ، حال عادات غذایی اش تغییر کرده و مثلا یا غذا را رد می کند و یا بر روی زمین می ریزد. در بچه های بزرگتر، ممکن است اختلافات والدین باعث ایجاد احساس گناه گشته و آنها خودشان را مسئول این اختلافات بدانند و لذا رنجش و خشم خود را بر روی خواهر و یا برادر خود تخلیه کنند. در نوجوانان این تنش ها و یا بی تفاوتی های والدین می تواند منجر به پناه بردن آنها به تماسهای تلفنی طولانی با دوستان،چت کردن، وب گردی های افراطی و .. گردد. در این شرایط از یک طرف مشکلات والدین باعث غفلت آنها از فرزندان شده و از طرف دیگر فرزندان نیز از این غفلت استفاده کرده و هر کار دوست داشته باشند انجام می دهند.
در اثر اختلافات، بی توجهی ها و کوتاهی های والدین ضعف درسی بچه ها به مرور بیشتر و بیشتر شده و کودکان کم کم به مرحله ای میرسند که امکان رسیدگی به ضعفهای درسی شان را ندارند.
شرایط تحصیلی
- تنبلی
نمرات درسی بچه ها نیز می تواند تحت تأثیر شرایط خانواده قرار گیرد. از دست دادن تمرکز، در نتیجه اختلافات و مشکلات خانوادگی از ساده ترین نتایجی است که طلاق عاطفی بر روی کودکان خواهد گذاشت. کودکان ممکن است احساس نگرانی کنند چون در اثر اختلافات، بی توجهی ها و کوتاهی های والدین ،ضعف درسی بچه ها به مرور بیشتر و بیشتر شده و کودکان کم کم به مرحله ای میرسند که امکان رسیدگی به ضعفهای درسی شان را ندارند. والدین آن قدر درگیر مشکلات خود هستند که کودکان فراموش می شوند و زمان کمتری صرف آنها می گردد. کودکان نیز در چنین خانواده ای سعی می کنند که خلأهای عاطفی خود را با رؤیاهای روزانه پر کنند. مطالعات نشان می دهد که بچه های این دسته از خانواده ها زمانهایی را که باید صرف مطالعه و انجام تکلیف کنند، به خیال پردازی می پردازند و لذا در اثر همین مسأله میزان شکست تحصیلی، فاصله گرفتن شان از دوستان و گوشه گیری و انزوای شان بسیار شدیدتر است. از طرف دیگر اختلافات و یا حتی عدم توافق و تفاهم والدین با یکدیگر بر نحوه تربیت شان بر کودک نیز تأثیر می گذارد. برای مثال آنها همواره در مورد نحوه برخورد با کودک ، نحوه تربیت وی و نحوه حمایت کردن از او اختلاف دارند. کودک در مواجهه با چنین مسأله ای ممکن است دو نوع واکنش از خود نشان دهند:
- آنها یا در برابر این اختلاف نظرها دچار تضاد و سردرگمی شده و همواره از ثبات لازم برخوردار نخواهند بود. برای مثال کودک نمی داند چه کاری درست و چه کاری نادرست است؟ چه رفتاری باعث جلب تشویق والدین و چه رفتاری باعث تنبیه می گردد؟ چرا که واکنش والدین مشخص نیست.
- از طرف دیگر در برخی دیگر از کودکان طلاق عاطفی باعث بروز سوءاستفاده کودک از این وضعیت شده و مسلما تربیت وی با مشکل مواجه می گردد و خصایص شخصیتی و سازگاری وی با اختلال مواجه می گردد.
همچنین طلاق عاطفی بر سبک پدر و مادری والدین نیز تأثیر می گذارد. هنگامیکه یک مادر در زندگی زناشویی خود دچار مشکل باشد مسلما استرس زیادی را تحمل می کند و همین مسأله باعث می شود که رابطه اش با کودک خود نیز دچار اختلال شده و مانند یک مادر معمولی نمی تواند با کودک خود کنار بیاید.
و در نهایت اینکه تأثیر اختلافات و طلاق عاطفی بر روی دختران و پسران متفاوت است. بطوری که اثرات منفی آن بر پسرها شدیدتر از دختران خواهد بود. پسرها بیشتر با رفتارهای بیرونی و کنترل نشده(پرخاشگری، رفتار منفی، قشقرق و ..) واکنش می دهند این در حالیست که دخترها بیشتر دچار اختلالات درونی(اضطراب و استرس) می گردند. |