فهم تاثیر طلاق
جودیت والرستین (Judith Wallerstein) روانشناس، گروهی از بچههای طلاق را از سال 1970 تا 1990 را مورد بررسی از نظر تاثیر طلاق قرار داد. توقع وی بر این بود که بچهها میتوانند بر تاثیر طلاق غلبه کنند و بر این اساس با این بچهها، 19 ماه، 5،10،15 و 25 سال پس از طلاق مصاحبه کرد. چیزی که او پیدا کرد اعجاب انگیز بود: بیست و پنج سال پس از طلاق، این فرزندان همچنان توقعات بالای شکست، ترس از دست دادن، ترس از تغییر و ترس از درگیری را تجربه میکردند. بیست و پنج سال !
به وجود آوردن یک رابطه رمانتیک
فرزندان تحقیق والرستین به صورت مشخص برای ورود به رابطههای رمانتیک دچار چالش میشدند که از تاثیر طلاق والدینشان بود. همانطور که والرستین توضیح میدهد، ” بر خلاف توقع ما، اصلیترین آثار طلاق خود را در دوران کودکی و نوجوانی نشان نمیدهند. بلکه، این آثار طلاق در بزرگسالی و هنگام ورود به روابط رمانتیک خود را نشان میدهند… اضطراب، بسیاری از فرزندان طلاق را به سمت تصمیم گیری بد در روابطشان سوق داده و باعث میشود هنگام بروز مشکلات سریعا شکست را بپذیرند و یا به کل از روابط عاشقانه دوری کنند.
تاثیر طلاق
محققان دیگر نیز نتایج والرستین را تصدیق میکنند. به طور مشخص با مقایسه بچههای دارای خانواده با ثبات، فرزندانی که والدینشان طلاق گرفتهاند بیشتر به سمت رابطهی جنسی خارج از ازدواج تمایل دارند. ( این اخبار با توجه به درصد بالاتر جداییها در این روابط و احتمال افزایش خطرات داخلی، نگران کننده است و در انتها احتمال تجربه طلاق برای آنها را افزایش میدهد.) در پیش زمینهی تمامی این آمارها یک زندگی وجود دارد— فرزندی که اکنون بزرگ شده، و همچنان با تاثیر طلاق والدینش دست و پنجه نرم میکند.
تاثیرات ماندگار
لیلی ( اسم اصلی او نیست) ترک تحصیل نکرده و مواد مخدر مصرف نمیکند. او در واقع، یک فارق التحصیل دانشگاهی است که در شغل خود بسیار موفق است. اما آثار طلاق والدینش همچنان در او مشخص است:
” والدینم 30 سال پیش و هنگامی که 12 سال داشتم، از هم طلاق گرفتند. شخص من حالا ازدواج کردهام و خانواده خودم را دارم ولی همچنان احساس میکنم که آثار طلاق والدینم بر من اثر میگذارد. مانند بیشتر طلاقها، پدرم خانه را ترک کرد. من هیچ وقت نتوانستم احساس تنهایی در روزهایی که بیشترین نیاز را به او داشتم، فراموش کنم. با این وجود که من پدرم را در آخر هفتهها و در زمانهای دیدار میدیدم، این دیدارهای کوتاه نتوانستند آثار طلاق و رها شدن را در من از بین ببرند. به عنوان یک بزرگسال، هرگاه این احساس را میکنم که شخصی برای من حضور ندارد، این مشکل من با رها شدن توسط پدرم دوباره شعلهور میشود.
تا همین امروز، من دربارهی آثار طلاق فکر میکنم و نمیتوانم این که یک مرد وسایل خود را جمع کرده و فرزندانش را تنها بگذارد، درک کنم. او همیشه میگفت که از خانه رفته و نه از زندگی ما، اما این چیزی نبود که من میدیدم.”
فرزندان هیچگاه کاملا درک میکنند
والدینی که به طلاق فکر میکنند باید بدانند که هر چه قدر که به فرزندان در مورد طلاق توضیح دهند، انها حتی بعد از 30 سال نیز به درستی دلایل را درک نمیکنند.
داستان لیلی میتوانست به وسیلهی هر کدام از فرزندان طلاق نوشته شده باشد. همانطور که والرستین اشاره میکند، ” فرزندان (در تحقیق من) خیلی سخت، خانواده قبل از طلاق را به خاطر میآورند… چیزی که آنها به یاد میآورند سالهای پس از طلاق و احساس آنها مبنی بر رها شدن توسط پدر و مادر است و به کابوس آنها به حقیقت پیوسته.”
والدین پس از طلاق، عموما به دنبال برطرف کردن نیازهای خود هستند– با شخصی دیگر خوشحالی را دوباره تجربه کنند. ولی نه تنها مشکلات قدیمی دوباره دیده میشوند، بلکه مشکلات جدیدی نیز برای فرزندان به وجود میآید. والرستین توضیح میدهد، ” دلیل آن این نیست که والدین فرزندان خود را کمتر دوست داشته و نگران آنها نیستند. دلیل اصلی این است که تمام توان خود را در بازسازی زندگی شخصیشان گذاشتهاند— اقتصادی، اجتماعی و جنسی. نیازهای بچهها و والدین تا سالها پس از طلاق نیز باهم در یک راستا نیستند.” بچهها همچنان تحت تاثیر طلاق و احساس رها شدگی به دلیل تلاش برای یک زندگی جدید توسط والدینشان هستند.
تاثیرهای ازدواج مجدد
تاثیر طلاق و رها شدن و گیجی در بچهها هنگامی که یک یا هر دو والدین وارد رابطهی جدیدی میشوند، تشدید میشود. ازدواج دوم پیچیدگیها و احساسات جدید بیشتری را برای فرزندان به وجود میآورد— حتی بدون در نظر گرفتن خواهر خوانده و برادرخواندهها، پدر/مادر خواندهها و پدربزرگ/مادربزرگ خواندهها که عموما با بچه برای توجه بیشتر در رقابت خواهند بود. (تطابق دادن میتواند بسیار سخت باشد زیرا والدین تصمیم بر این زندگی جدید گرفتهاند و نه بچهها.) لیلی اینگونه توضیح داده است:
” فقدان من با ازدواج مجدد و تشکیل خانواده جدید توسط پدرم، چند برابر شد. با وجود تلاشهای من برای در تماس بودن با پدرم، ما در شهرهای مختلف زندگی میکردیم و زندگی او حول محور خانواده جدیدش میگذشت و ارتباط ما به یک تماس هر از چندگاه، خلاصه میشد. این تنها احساست من از رها شدن و تاثیر طلاق را بدتر میکرد. و درصد بالای طلاقها در ازدواجهای دوم میتواند احساس فقدان بیشتری را در بچهها ایجاد کند.”
بهبود کامل برای بچه به دلیل طبیعت زندگی، تقریبا غیر ممکن است. در حالی که شما و همسر قبلیتان به زندگی جدای خود میرسید، بچهها هر روزه به فقدان خود و تاثیر طلاق فکر میکنند. و 25 سال بعد از آن اتفاق، همچنان آثار طلاق در آنها نمایان است. زندگی به خودی خود آنها را، حتی در خوشحالترین لحظاتشان، یاد آثار طلاق میاندازد. همانطور که ایرل توضیح میدهد:
” فرزندان هیچوقت طلاق را فراموش نمیکنند. این یک فقدان بزرگ است که تا پایان با آنها باقی خواهد ماند. مانند یک عذاداری بیپایان. تمامی رویدادهای خاص مانند تعطیلات، بازیها، ورزش، فارقالتحصیلی، ازدواج، به دنیا آمدن فرزندان و غیره، دوباره آثار طلاق را درخوشحالی و جشنهای آنها به دلیل مشکلات رابطهای حاصل از یک “خانواده بزرگ شده”، نمایان میکند.”
راهی که والدین آنرا یک راه حل سریع و آسان قلمداد میکنند، باعث خساراتی بر احساسات بچهها شده که تا 30 سال و بیشتر همراه آنها خواهد بود. طلاق چیز کوچکی برای هیچ بچهای نیست. این ،جدایی خشونت آمیز والدین، از دست دادن ثبات، و عموما یک شوک بزرگ است. با وجود اینکه بچهها سرسخت به نظر میرسند، اما قرار گرفتن در چنین حالتی و کنار آمدن با آثار طلاق برای هر بچهای بسیار سخت است.
امید ما بر این است که خواندن این مطلب به شما برای درک بهتر زاویه دید بچهها کمک کرده باشد. با توجه به این مطلب که اکثر ازدواجهایی که به سمت طلاق حرکت میکنند میتوانند به ازدواجی بسیار خوب تبدیل شوند، والدین باید قبل از انتخاب طلاق، یک مکث طولانی انجام دهند. ممکن است این انتخاب برای شما آسان باشد، ولی برای فرزندان شما به این سادگیها نیست.