کودکان و نوجوانان به شیوههای مختلفی به طلاق واکنش نشان میدهند. و اثر طلاق بر روی آن ها متفاوت است.
در واکنش به مطلبی در وبلاگم درباره نوجوانان تک والد، ایمیلی به دستم رسید که در آن این سؤال مطرحشده بود : دوست دارم بدانم که آیا شما میتوانید اثر طلاق بر کودکانِ کم سن و سال را نشان دهید ؟
تنها کاری که از دستم برای پاسخ به این سؤال برمیآید این است که بین شیوههایی که عموماً کودکان (تا 8 و 9 ساله) معمولاً با آنها به طلاق والدینشان واکنش نشان میدهند را با شیوههایی که نوجوانان (سنین 9 تا 13 سال) نسبت به این مسئله واکنش نشان میدهند تمیز دهم. متوجه باشید که من در اینجا درباره گرایشها بحث میکنم و نه امری مسلم.
اثر طلاق باعث تغییرات عظیمی در زندگی هم پسران و هم دختران میشود و اهمیتی ندارد که آنها در چه سنی باشند. اینکه شاهد باشید که عشق میان والدینتان از بین رفته، و والدینتان سوگند ازدواج خود را میشکنند، و رفتن و آمدن بین دو خانواده مختلف، و غیبت روزانه یکی از والدین، آنهم درحالیکه در کنار دیگری به سر میبرند، همه اینها موجب ایجاد چالش بزرگی در شرایط زندگی میشود. در زندگی قبل از طلاق پسران و دختران، آنها طلاق را یک واقعه سهمگین اطلاق میکردهاند. وزندگی بعدازآن بهطور کامل تغییر مییابد.
اگرچه واکنشهای متفاوتی از جانب پسران و دختران نسبت به این مسئله دردناک مشاهده میشود و این واکنش در کودکی با نوجوانی متفاوت است. بهطورکلی طلاق وابستگی کودک را برانگیخته و در نوجوانی منجر به استقلال وی میگردد. معمولاً در کودکان واکنش آرامتر ولی در نوجوانی پرخاشگرانهتر است.
دنیای کودکی دنیای وابستگیها است.بشدت متکی به والدین و رابطه بسیار نزدیک با آنها و عزیزاناست، زندگی اجتماعی کودک بیشتر در خانواده شکل میگیرد. اما دنیای نوجوانی کمی مستقلتر است، فاصلهی بیشتر با والدین، رضایت شخصی بیشتر، و جایی است که دوستان تبدیل به همراهان موردعلاقه میشوند. و جایی است که زندگی اجتماعی بیشتر به دنیای بزرگ بیرون از خانواده معطوف است.
اثر طلاق برای کودکان، ضربهای به وابستگی آنان به والدینی است که مورد اعتماد او بودهاند. والدین آنها تبدیل به دو خانواده جدا میشوند که کودک باید مابین آنها در تردد باشد. که این وضعیت برای مدتی برای کودک ناآشنا، ناامن و بیثبات است. وضعیتی که کودک نمیتواند درآنواحد با هردوی والدینش باشد.
متقاعد کردن یک کودک به دائمی بودن طلاق بسیار سخت است، ازآنجاکه او در ذهن خو رؤیاپردازی میکند که شاید بهگونهای و به طریقی آنها دوباره یک روزی کنار هم زندگی کنند. او بر این تفکر آرزو گونه متکی میشود تا درد این جدایی را تسکین دهد. اما نوجوانان، نسبتاً سریعتر این واقعیت دردناک را درک میکنند. پس زمانی که والدین در جشنهای مدرسه یا مناسبتهای خانوادگی دوباره گردهام میایند ، این کنار هم بودن تنها رؤیاپردازی کودک را تغذیه میکند و تطابق او با واقعیت را عقب میاندازد.
واکنش کودکان وابسته، نسبت به اثر طلاق میتواند واکنشی دردناک باشد. همهچیز دستخوش تغییر شده و جدید و غیرقابلپیشبینی است. و سؤالات ناراحتکنندهای ذهنش را مشغول میکنند چه اتفاقی قرار است بی افتد؟چه کسی از من مراقبت خواهد کرد؟اگر پدر و مادرم دیگر همدیگر را دوست ندارند میتوانند من را دوست داشته باشند. اگر یکی از والدینم رفته نکند من دیگری را هم از دست بدهم؟ پاسخ به این سؤالات بدترین ترسها در کودک برمیانگیزد.
با یادآوری و رجوع به وظائف قبلی والدینش ، مراقب والدین در آینده اهمیت بیشتری مییابد. مسائل و مشکلات این جدایی همچون : گریههای در رختخواب، انجام ندادن قوانین دستشوئی، خیس کردن رختخواب، کجخلقی و بهانهگیری و فراموشی موقتی در مراقبتهای فردی، توجه والدین را میطلبد.
کودک نیازمند ارتباط بیشتر در خانوادهای است که در آن قطع ارتباط رخداده است. برگشت به وابستگیهای گذشتهاش میتواند تلاشی برای جلبتوجه والدینش باشد و بخواهد با این کار آنها را به هم نزدیک کند و شکاف را از بین ببرد. والدی که اکنون کنار اوست بیش از قبل درگیر و گرفتار است. و والد غائب در دسترس نیست.
در اثر طلاق هرچه گرایش ذهنی نوجوان مستقلتر باشد، واکنش تهاجمیتری نسبت به طلاق دارد. معمولاً با روشی سرکشانه نسبت به نادیدهگیری نظم خانوادگی و مراقبت از خود جبه گیری میکند، چونکه والدینش در تعهد به اصالت خانواده بودن، شکستخوردهاند.
آنجا که کودک سعی میکند والدینش به کنار هم بازگردند، نوجوان سعی در انتقام از آنها دارد و آنجا که کودک احساس غم و اندوه دارد، نوجوان اعتراض میکند. اگر نمیتوانند باهم باشند و به هم اعتماد کرده و مراقب خانواده باشند، پس من باید بیشتر به خودم متکی باشم. اگر آنها پیوند ازدواجشان را زیر پا گذاشته و خودشان را در نظر میگیرند پس من هم خودم رو اول در نظر میگیرم . اگر ناراحتی من برای آنها مهم نیست، پس ناراحت شدن آنها هم برای من اهمیتی ندارد.
نوجوان با تاثیر اثر طلاق در وی و با رفتار تهاجمی سعی در کنترل زندگی خود دارد حتی اگر این رفتار منجر به ایجاد فاصله بیشتر شود. چون اکنون نسبت به گذشته بیشتر به خودش و علائقش توجه دارد. او بیشتر احساس خودمختاری در خانوادهای ازهمپاشیده را دارد. او احساس برانگیختگی دارد و بهتنهایی عمل میکند. برای والدینی که با یک کودک نوجوان از هم طلاق میگیرند.باید جهت جلوگیری از رفتارهای تهاجمی نوجوانشان، مسئولیتپذیرتر باشند هرچند که فاصله میان آنها بیشتر شود.
برای والدینی که با کودک از هم طلاق میگیرند. اولویت در ایجاد حس نظم خانوادگی و پیشبینی پذیری است. که برای جلب اعتماد کودک و ایجاد حس امنیت و وابستگی خانوادگی، مستلزم ایجاد سه مؤلفه : عادتها، روالها و اطمینان مجدد است.
بنابراین والدین باید روال ملاقات مشخصی را برپا دارند تا کودک بداند چه چیزی در انتظار اوست. آنها به کودک اجازه میدهند روال خودش را داشته باشد تا بیشتر احساس امنیت کند. و آنها با اطمینان مجدد به او میفهمانند که والدین به مانند گذشته، عاشق او هستند، و متعهد به انجام وظائف جدیدشان هستند.
برای کسب اطلاعات بیشتر نسبت به طلاق و ازدواج مجدد و اثر آن بر نوجوانان لطفاً کتاب جدید من “قضیه ترسناک طلاق – معمای جکسون اسکای” را مطالعه بفرمائید.