شروط ضمن عقد به چه چیزهایی گفته می شود؟ عقد توافق ارادهها برای ایجاد آثار حقوقی است. گرچه آثار حقوقی عقود معین مثل نکاح، به وسیله قانونگذار مشخص و معین شده است؛ ولی قانونگذار به طرفین قرارداد اجازه داده است که تا حدی که مخالف قوانین امری نباشد، شرط یا شروط ضمن عقد را بپذیرند. این شرط را میتوان تعهد فرعی در ضمن یک تعهد اصلی دانست.
ماده (۱۰) قانون میگوید:
« قراردادهای خصوصی نسبت به کسانی که آنرا منعقد نمودهاند در صورتیکه مخالف صریح قانون نباشد، نافذ است.» |
بنابراین، در نکاح دایم که به معنی توافق اراده یک زن و یک مرد برای زناشویی و زندگی مشترک و دایمی است، مانعی ندارد که طرفین درضمن آن، تعهدات فرعی را در مورد -بهطور مثال-مسکن و شغل و امور مالی تقبل نماید.
در گذشته، طبق قانون تشکیل دادگاههای مدنی خاص، در صورت اختلاف زوجین، مراجعه به دادگاه لازم بود، ولی این امر نافی حکم مذکور در ماده (۱۱۳۳) سابق الذکر نبود. در صورت توافق زوجین، نیازی به مراجعه به دادگاه نبوده و طرفین با مراجعه به دفترخانه، تشریفات طلاق را انجام میدادند. به دستور شورای عالی قضایی سابق، به دلایلی که هرگز رسما اعلام نشد، شروطی در نکاحنامه چاپ شد که عمدتا به سود زن بود. البته مانند کلیه قراردادها، طرفین الزامی به امضای این شروط در ضمن عقد نکاح ندارند؛ ولی عدم امضای آن از طرف مرد نشانه عدم حسننیت تلقی میگردد و بنابراین، عملا و بهطور تقریب همه این شرطها توسط طرفین امضا میشود. از ظاهر این امر استنباط میگردد که فلسفه درج این شروط مفصل در نکاحنامه چیزی نیست جز حمایت از زن و حفظ موجودیت خانواده و رعایت پیشبینیهای لازم برایپیشگیری از سوء استفاه از اختیار طلاق به دست مرد.
طبق قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب ۲۱ اسفند۱۳۷۰ مجلس شورای اسلامی:
«از تاریخ تصویب این قانون زوجهایی که قصد طلاق و جدایی از یکدیگر را دارند بایستی جهت رسیدگی به اختلاف خود به دادگاه مدنی خاص مراجعه و اقامه دعوا نمایند.» |
این لزوم مراجعه، زوجهایی را که توافق برای طلاق دارند نیز دربرگرفته است. بنابراین، گرچه از لحاظ حقوقی صریحا و یا حتی ضمنا ماده (۱۱۳۳) ق.منسخ نگردیده است؛ ولی با توجه به تشریفات مقرر در قانون سابق الذکر و متداول بودن امضای شروط ضمن عقد در نکاح که فلسفه اصلی آن حمایت از زن و خانواده و پیشگیری از سوء ا ستفاده از ماده (۱۱۳۳) ق.م است، میتوان گفت که عملا از امکان استفاده مطلق مرد از حق طلاق تا حد زیادی کاسته شده است و این امر با مصالح فردی و جمعی منطبق است. زیرا وجود اختیار طلاق در دست کسی که از مبانی فرهنگی واخلاقی اسلام بهطور کامل بهره نبرده است، مانند قرار دادن تیغ در دست زنگی مست است که راه کاربرد تیغی را که در دست دارد نمیداند و لاجرم باعث صدمه به دیگران و خود میگردد. البته این استدلال نیز قابل دفاع است که بخشی از ماده (۱۱۳۳) قانون مدنی نسخ شده است؛ زیرا به موجب این ماده:«مرد میتواند هروقت که بخواهد…» در صورتیکه در حال حاضر این امر تابع اراده دادگاه است که گواهی عدمامکان سازش را صادر بنماید و نه هروقت که شوهر بخواهد.