«توران» زن جوان 30 سالهای است که آیندهای مبهم پیش رو دارد؛ او که به تهران آمده تا با راهنماییهای یک مشاور حقوقی در مورد وضعیتش، تکلیف زندگی پا در هوایش را روشن کند داستان زندگیش را برایمان روایت میکند: « در یکی از شهرستانهای اطراف شیراز زندگی میکنیم. پدرم باغدار است و من و خواهر و برادرهایم از وقتی خودمان را شناختیم همراه پدر کار میکردیم. پدرم مرد خوبی است؛ آن زمان هم با تمام همسن و سالها و هم ردیف های خودش فرق داشت. به مادرم اجازه میداد که به تنهایی برای دیدن خانوادهاش به شیراز سفر کند و مثلا یک هفته بماند، ما هم گاهی با مادر همراه میشدیم اما پدرم به ندرت از باغش خارج میشد. در منطقه ای که ما زندگی میکردیم پدرم بشدت مورد علاقه و احترام بود. مرد ساکت و خوش اخلاقی که دست به خیر هم بود. این بود که روی حرفش حساب باز میکردند.
چرخ ایام گذشت و من به 20 سالگی رسیدم. بعد از دیپلم، نخواستم درسم را ادامه دهم. بخشی از وقتم را در باغ پدر مشغول بودم که بابتش مزد هم میگرفتم و بخش دیگرش را به شیراز میرفتم و در کلاسهای مختلفی از جمله کامپیوتر و حسابداری شرکت میکردم. در فکر بودم با فراگرفتن مهارتهایی کار پدر را گسترش و ادامه دهم. در همان سال «مجید» یکی از پسر عموهایم به سن ازدواج رسیده بود و خانوادهاش اصرار داشتند که ما با هم ازدواج کنیم. اما گویا مجید بارها و بارها به خانواده اش گفته که نمیخواهد با من ازدواج کند و به دختر دیگری در شیراز علاقه دارد ولی خانوادهاش نپذیرفته و تهدیدش کرده بودند که اگر باد این موضوع را به گوش من یا پدرم برساند روزگارش را سیاه میکنند. او هم دهانش را بسته بود. اما برای من که بجز برادرهایم، مرد دیگری در زندگیم ندیده بودم، مجید کعبه آمال و آرزوهایم شده بود. وقتی عمویم مرا خواستگاری کرد و پدرم نظر مرا پرسید بدون معطلی جواب مثبت دادم. آشنایی من و مجید از درون خانواده بود ما با حفظ حدود در میهمانی های خانوادگی همدیگر را دیده بودیم و این مقدار آشنایی از نظر خانواده عمویم کفایت میکرد.
بعد از جاری شدن صیغه محرمیت چند باری با مجید برای خرید تنها شدم. زیاد اقبالی به من نشان نمیداد و من هم این مسأله را به پای حجب و حیایش میگذاشتم. در نهایت بعد از مدت کوتاهی جشن ازدواج ما برپا شد و من به خانه بخت رفتم. خانهای که پذیرای من نبود. مجید بسیار کم حرف میزد و بیشتر اوقات شبانه روز را در خانه نبود. من هم از صبح به مزرعه پدرم می رفتم و شب ها منتظر مجید میشدم تا در دیرترین وقت ممکن به دنبالم بیاید و به خانه برویم. شاید باور نکنید که تا 6 ماه اول ازدواج، ما به اندازه انگشتان یک دست با هم حرف زده بودیم! وضعیت یواش یواش برایم خسته کننده شده بود. یکی از شبهایی که کمی زودتر به خانه آمده بود تصمیم گرفتم نسبت به وضعیت زندگیمان اعتراض کنم. شام را خورده بودیم و من بعد از شستن ظرفها کنار مجید آمدم و با لحن ملایمی شروع به حرف زدن کردم. ناگهان مجید انگار که منفجر شده باشد گفت که از من بیزار است و به فرد دیگری علاقه دارد و….. هر آنچه از توهین و تحقیر بود نثارم کرد. من هم فقط اشک میریختم و بلند بلند او را نفرین میکردم که چرا این موضوع را از روز اول نگفته است و ….
صبح روز بعد موضوع را با پدرم در میان گذاشتم. او میگفت که دعوای زن و شوهر نمک زندگی است و یک مشت از این حرفها. ولی گفت موضوع را با عمویم در میان میگذارد. چند روز بعد عمو با مجید دعوای مفصلی راه انداخته بود و حتی با هم دست به یقه هم شده بودند و مجید از خانه پدری بیرون آمده بود. از آن روز تا همین الان که 9 سال میگذرد، خبری از مجید نیست.
یک ماه بعد از رفتن مجید فهمیدم که باردارم. خانواده عمویم به هر جا که فکرش را کنید سر زدهاند اما نشانی از مجید نبود که نبود. او شناسنامه و مدارکش را با خودش برده بود. حتی وقتی فرزندمان به دنیا آمد به سختی توانستم به نام پدرش برایش شناسنامه بگیرم. دو سه سال بعد از طریق یکی از دوستانش متوجه شدیم که مجید برای کار به دوبی رفته اما باز هم تلاش خانواده عمو برای پیدا کردنش بی فایده بود. من هم در این سالها کنج خانه به اندازه تمام چشمهای جهان گریه کردهام، نصف موهایم ریخت و انگار 10 سال پیرتر شدم. روزها و ماهها میگذشت و سالها گذشت. حالا 9 سال است که هنوز منتظرم تا مجید بیاید و این زندگی را تمام کند. من زن شوهرداری بودم که شوهر نداشت.
در این سالها کار پدرم رونق گرفته بود و حتی یکی دو سال پیش خانوادگی به ترکیه سفر کردند ولی من اجازه همسر نداشتم و نتوانستم گذرنامه بگیرم. از موانع حقوقی که بگذریم بشدت احساس تنهایی میکنم. عمویم هنوز معتقد است که مجید سرش به سنگ میخورد و بر میگردد. زن عمویم معتقد است که اگر مجید مرده بود خبرش تاکنون به ما میرسید و….
پدرم یکی دو بار از عمو خواسته بود که تکلیف مرا روشن کند اما او بشدت ناراحت شده بود که چطور شرایط او را که فرزندش رفته است درک نمیکنیم. من باید سر زندگیم بنشینم و فرزندم را بزرگ کنم. از نظر مالی در مضیقه نیستیم؛ هم خودم در باغ پدر کار میکنم و هم عمو تمام خرج و مخارج پسرم را پرداخت میکند اما از ادامه این وضع خسته ام. تا کی باید منتظر بنشینم تا مجید بیایید. چطور این 9 سال از عمر رفته ام را جبران کنم؟
عمویم میگوید اگر اقدامی کنم پای روی تمام خط و خطوط خانوادگی میگذارد و فرزندم را از من میگیرد اما الان که با مشاور صحبت کردم فهمیدم که در تمام این سالها چوب فشار عمو بالای سرم بوده در حالی که او قانونا نمیتواند حضانت فرزندم را بگیرد و حضانت پسرم با من است. حالا باید به شهر خودم بروم و از مجید که غیب شده جدا شوم و زندگی جدیدی برای خودم بسازم. می دانم که در شهر کوچک ما حرف و حدیث فراوان خواهد بود و پشت سرم هزاران حرف زده خواهد شد اما مهم نیست. هیچ کس به جای من آن 9 سال را زندگی نکرده است.
غایب مفقودالاثر
طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران، غایب مفقودالاثر فردی است که مدت زیادی از غیبت وی گذشته باشد و از او به هیچ وجه خبری به دست نیاید.غایب مفقودالاثر دارای وضع حقوقی خاصی بوده و حقوق و تکالیفی نیز برای او در قانون مقرر شده است. این حقوق و تکالیف را می توان تحت دو عنوان امور مالی و غیرمالی بررسی کرد.
حمایتهای قانون از زوجه غایب مفقودالاثر
وضعیت همسر غایب مفقودالاثر از جمله امور غیر مالی است. قانونگذار این موضوع را در ماده 1029تعیین تکلیف کرده است:
«هرگاه شخصی چهارسال تمام غایب مفقودالاثر باشد زن او میتواند تقاضای طلاق کند در این صورت با رعایت ماده 1023حاکم او را طلاق میدهد.»
ماده 1023 به تشریفات صدور حکم طلاق غیابی زوجه غایب مفقود الاثر میپردازد. همچنین قانون مدنی در ماده 1030 مقرر میدارد که پس از طی تشریفات قانونی و صدور حکم طلاق، زوجه موظف است عده وفات نگه دارد و اگر مرد در مدت عده مراجعه کند، نسبت به طلاق حق رجوع خواهد داشت ولی پس از سپری شدن مدت عده، مرد هیچ حقی نسبت به همسر سابق خود نخواهد داشت. نکته قابل توجه اینجاست که قانونگذار در ماده 1130 هم به زن این اجازه را میدهد که حتی قبل از انقضای 4 سال تمام با اثبات عسر و حرج از دادگاه تقاضای طلاق کند: «در مورد زیر زن می تواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق نماید در صورتی که برای محکمه ثابت شود که دوام زوجیت موجب عسر و حرج است می تواند برای جلوگیری از ضرر و حرج زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورت میسر نشدن به اذن حاکم شرع طلاق داده می شود.
تبصره: عسر و حرج موضوع این ماده عبارت است از به وجود آمدن وضعیتی که ادامه زندگی را برای زوجه با مشقت همراه ساخته و تحمل آن مشکل باشد و موارد ذیل در صورت احراز توسط دادگاه صالح از مصادیق عسر وحرج محسوب می گردد: 1- ترک زندگی خانوادگی توسط زوج حداقل به مدت شش ماه متوالی یا نه ماه متناوب در مدت یک سال بدون عذر موجه…..»
عقد ازدواج قراردادی دائمی برای زندگی مشترک دو انسان در کنار یکدیگر است. اما به هر حال گاه پیش می آید که یکی از اطراف این عقد ناپدید می شود، این مسالهای است که هم در دنیای قدیم اتفاق میافتاد و هم در دنیای جدید، قانونگذار در ایران با توجه به نظر شارع مقدس و احکام اسلامی در این مورد راهکاری در نظر گرفته که خلاصه ای از آن را در بالا خواندیم.
راهکاری که در بسیاری از مواقع تامین کننده و حمایت کننده حقوق زنان است، اما متاسفانه ناآگاهی از آن موجب شده بویژه در مناطق دورافتاده، زنانی باشند که در میانه فرهنگ و سنن مغایر با حقوق و شرع، زندگی، آینده و جوانی خود را از دست بدهند و بازهم این فرهنگسازی و اطلاع رسانی است که پیش زمینه اجرای قانون و احیای حقوق زنان است.
عاطفه خلقی