مشخصات موکل
نام: آتوسا
سن: 19
وضعیت ظاهری: بسیار کم سن و سال است. لباس نامناسبی پوشیده و آرایش غلیظ دارد. مادرش همراهش است. با بیقیدی با هم صحبت میکنند و مادر چند وقت یک بار حرفهای تحقیرآمیز به دخترش میزند.
وضعیت خانوادگی: خواهر یا برادر ندارد و با مادر مطلقهاش تنها زندگی میکند. شش ماه است ازدواج کرده اما دو هفتهای میشود به خانه مادرش برگشته میترسد و بشدت نگران است.
موضوع پرونده: تدلیس در نکاح
اولش یک دروغ ساده است. کسی فکرش را هم نمیکند کار به این جور جاها بکشد. اطرافیان میگویند بگذار این سر بگیرد آرام آرام برایش توضیح میدهی. بگذار این عقد سر بگیرد بعد درستش میکنیم. اگر بفهمد هیچ وقت با تو ازدواج نمیکند. توی خانه پدرت میمانی و همه این راه حلها و حرف و حدیثها، طرفین عقد نکاح بخصوص طرف ضعیفتر را که همان خانمها هستند به گفتن دروغ وا میدارند. آنها که ترجیح میدهند به جای مطرح کردن حقیقت و رو در رویی با آن، حقیقت را کتمان کنند و آن را دور بزنند غافل از اینکه ماه هیچ وقت پشت ابر نمیماند و بالاخره روزی آشکار میشود. آن روز است که هم پایههای زندگی زناشویی به بدترین وجه به لرزه میافتد هم دروغگو مرتکب جرمی شده که ممکن است به خاطر آن سر از زندان در آورد: جرم تدلیس در نکاح.
خشکسالی و دروغ
آتوسا گریه میکند و میگوید در گفتن این دروغ خودش نقشی نداشته و خانواده همسرش هم مقصرند: یکی از اقوام مرا برای ازدواج به ابوالفضل معرفی کرد گفت یک پسر است. مادرش هر کار میکند زن نمیگیرد یک دختر خیلی خوشگل میخواهد آتوسا من تو را به او معرفی کردم. هم از این وضع در بهدری بیرون میآیی و هم شوهر میکنی و تشکیل زندگی میدهی.
گفتم شرایط من را به او گفتی؟ گفت به مادرش گفتم. گفته اصلاً به پسرم نگویید که پشیمان میشود. بگذارید آتوسا را ببیند اگر پسندید من حرفی نمیزنم شما هم نگویید پسرم سخت پسند است و…
– “مگر تو چه شرایطی داشتی؟”
-اتفاقی بود که در پانزده سالگی برای من افتاده بود. آن زمان من با پدرم زندگی میکردم. پدرم معتاد بود. یک بار اتفاق وحشتناکی افتاد. پدرم مرا به یکی از مواد فروشان فروخت و در ازایش مواد گرفت. مادرم که متوجه این ماجرا شد سراسیمه خودش را رساند و مرا نجات داد اما متأسفانه کار از کار گذشته بود.
آتوسا زد زیر گریه: این ماجرا را هرگز به کسی نگفتم. هرگز. محل زندگیم را عوض کردم و آن شهر را ترک کردم. مادرم گفت به هیچ وجه به کسی نگو. بعد از مهاجرت به تهران به پیشنهاد مادرم مدتی با پسری نامزد کردم و در نهایت آن مراسم هم بهم خورد…شکست خورده و نالان بودم که خانواده همسرم به سراغم آمدند و…
- پس مادر شوهرت از ماجرا خبر داشت؟”
- ” از واقعیت ماجرا نه اما خانم فامیلمان به او گفته بود که مدتی عقد بوده و دختر نیست و…”
- “وقتی ازدواج کردی شوهرت فکر میکرد باکره هستی؟ “
“نه دلم نیامد به او نگویم. روزهای اول خیلی مهربان بود. قبل از عقد به او گفتم که با پسری نامزد بودیم صیغه خواندیم اما رسمی نکردیم. میدانست. گفتم دختر نیستم. اما آن ماجرا را نگفتم آن اتفاق خصوصی و سیاه زندگی من بود. نمیخواستم به کسی بگویم.”
ابرهای تیره
شوهر آتوسا آن جور که تصور میکرد خوب از آب درنیامد: بعد از ازدواج برایم خانه جدا نگرفت. همراه با خانوادهاش در یک خانه نود متری زندگی میکردیم. سه تا برادر مجرد در خانه داشت که واقعاً زندگی با این همه مرد غریبه دشوار بود. بسیار بددهن بود و بعد فهمیدم که رسماً سارق است.
وقتی اعتراض کردم شروع کرد به کتک زدن. من هم فرار کردم و به خانه مادرم برگشتم. حالا میگوید یک قران از مهریهات را نمیدهم و این را هم فرستاده: یک برگ احضاریه دادگاه و ضمایم نشانم داد. در ستون خواسته نوشته بود: فسخ نکاح به علت خیار تدلیس
راههای انحلال عقد نکاح
همان طور که عقد نکاح میان دو نفر منعقد میگردد مثل تمام عقود دیگر راههایی هم برای انحلال (از بین رفتن آن) وجود دارد، قانون مدنی در ماده 1120، به سه مورد از راههای انحلال نکاح اشاره کرده و گفته است: “عقد نکاح به فسخ یا به طلاق یا به بذل مدت در عقد انقطاع منحل میشود.”
این در حالی است که باید بر موجبات انحلال نکاح، مرگ یکی از زوجین را نیز افزود. همچنین نکاح در اثر لعان و کافر شدن شوهر زن مسلمان یا اسلام آوردن زن کافر نیز منحل میشود که البته این موارد آخر در جامعه ما کمتر مبتلا دارد و نیازی به بررسی آنها نیست.
شاید برای شما جالب باشد که بدانید ازدواج یا در اصطلاح حقوقی نکاح چیست؟ در حقیقت نکاح، نوعی عقد است و همانند سایر عقود تا جایی که سازگاری با طبیعت ویژه ازدواج داشته باشد، قواعد عمومی قراردادها در آن حکم فرماست. یعنی همان طور که هنگام نوشتن مبایعهنامه یا اجاره نامه و… شرایطی را برای طرفین وضع میکنیم در عقد نکاح هم میتوانیم شرایطی تعیین کنیم و حتی برای طرفین حقوقی در نظر بگیریم.
یکی از موارد عمومی که قانونگذار برای جلوگیری از ضرر طرفین در قراردادها در نظر گرفته، اختیار فسخ معامله است: اما به دلیل خصوصیات خاص عقد نکاح و تمایل قانونگذار به حفظ کیان خانواده، صرفاً در چند مورد خاص طرفین حق فسخ معامله را دارند.
در مورد عیوب مصرحه در قانون که در صورت وجود آن عیوب که قانونگذار آنها را نام برده و همچنین در مورد اینکه شرط خاصی در مورد طرفین در هنگام عقد ذکر شده باشد و همچنین در مواردی که عیبی را پوشانده باشند و به اصطلاح در آن تدلیس کرده باشند. صرفاً در این موارد فسخ نکاح را امکانپذیر میداند.
شرایط فسخ نکاح و عیوب
اگر اهل دادگاه رفتن یا سرک کشیدن به کار این و آن نباشید یا اگر با همسرتان مشکلی نداشته باشید شاید تاکنون نام فسخ نکاح و عیوب زوجین تا به حال به گوشتان نخورده باشد.
اما عیوب زوجین که موجب فسخ نکاح میگردد چیست؟
عیوب موجب حق فسخ دو قسم است:
عیوب مختص مرد
- عنن (بیماری که مانع ارتباط زناشویی شود) به شرط آنکه بعد از گذشتن مدت یک سال از تاریخ رجوع زن به حاکم، رفع نشود.
- خصاء که عارضه مربوط به اخته شدن مرد را گویند. عنن در صورتی زن را صاحب حق برای فسخ میکند که پیش از نکاح حادث شده و زن نیز به آن جاهل باشد و مانع از ایفای وظیفه زناشویی شود.
- مقطوع بودن آلت تناسلی.
عیوب مختص زن
- قرن (بیماری که مانع ارتباط زناشویی شود)
- جذام
- برص (لک و پیس)
4- افضاء (بیماری که مانع ارتباط زناشویی شود)
5- زمینگیری
6- نابینایی از دو چشم
فسخ نکاح و شرط صفت
در ماده 1128 قانون مدنی آمده است: هر گاه در یکی از طرفین صفت خاصی شرط شده و بعد از عقد معلوم شود که طرف مذکور فاقد وصف مقصود بوده برای طرف مقابل حق فسخ خواهد بود. خواه وصف مذکور در عقد تصریح شده یا عقد متبایناً بر آن واقع شده باشد.
شرط کردن صفتی خاص توسط یکی از طرفین ازدواج به سه شکل ممکن است در نکاح شرط شود: قبل از عقد در هنگام خواستگاری و گفتوگوهای قبلی، یکی از طرفین به صفتی از صفات مشخص شود، مثلاً آقای دکتر به خواستگاری تو میآید یا داریم به خواستگاری خانم وکیل میرویم. عقد مبتنی بر همان صفت واقع شود.
بهطور صریح در ضمن عقد شرط نشود، ولی زوج یا زوجه طرف مقابل را در هنگام اجرای عقد به صفتی از صفات توصیف نماید و صیغه عقد را بر فرد متصف به صفت خاص جاری سازد مثل آنکه مرد بگوید: من ازدواج کردم با خانم مهندس…
در ضمن عقد بهطور صریح صفت خاصی شرط شود، مثلاً زوج شرط کند که زوجه باید دارای مدرک دکتری از فلان دانشگاه باشد.
به موجب ماده 1128 ق.م در صورتی که در هنگام ازدواج صفتی در یکی از زوجین شرط شود و سپس معلوم گردد که آن صفت در او موجود نبوده طرف دیگر به اعتبار خیار تخلف وصف عقد نکاح را فسخ کند.
مثلاً اگر مردی به خواستگاری دختری برود به گمان اینکه دختر دارای مدرک دکتری است و دختر نیز خود را دارای مدرک دکتری معرفی نماید و بعد از عقد معلوم گردد که زن فقط یک پرستار است، شوهر میتواند با استناد به ماده 1128 ق.م نکاح را فسخ نماید.
نکته مهم و جالب اینجاست که با توجه به ماده 232 الی 235 قانون مدنی هر یک از طرفین هر وصفی از اوصاف را که انجام آن مقدور باشد دارای نفع و فایده عقلانی نیز باشد و نامشروع نباشد را میتوانند در ضمن عقد نکاح شرط کنند و چنانچه پس از عقد خلاف آن کشف گردد مشروط له میتواند نکاح را فسخ کند.
اما قسمت بحث برانگیز و دشوار این ماده که معمولاً محل نزاع هست آنجایی است که در انتهای ماده 1128 ق.م میگوید «عقد متبایناً بر آن واقع شده باشد «مقصود از این صفات، اوصافی است که در عقد شرط نشده ولی پیش از آن طرفین نسبت به چگونگی و اثر آنها گفتوگو و توافق کردهاند و عقد را مبنای همان گفتوگوها واقع ساختهاند.
برای مثال، پسری که دارای مدرک مهندسی الکترونیک است به خواستگاری دختری میرود و در گفتوگوهایی که با خانواده دختر دارد اعلام میکند که میخواهد با دختری ازدواج کند که لیسانس باشد و خانواده دختر میگویند که دخترشان دارای مدرک لیسانس است، در این عقد لیسانس بودن دختر در عقد شرط نشده است ولی عقد متبایناً بر آن واقع شده است و فقدان این وصف به پسر فریب خورده حق فسخ میدهد.البته این را هم بگویم که برخی اوقات، با اینکه در گفتوگوهای طرفین نامی از وصف خاص برده نمیشود، عادات و رسوم اجتماعی چنان است که هرکس ازدواج میکند به ظاهر بر مبنای وجود آن وصف است. سکوت طرف عقد به دلیل اعتماد به ظاهر دیگری است و گرنه در قصد واقعی طرفین هیچ تفاوتی بین این صورت و فرض گذشته وجود ندارد.
فسخ نکاح و تدلیس
اما چه موقع تدلیس اتفاق میافتد اول از همه باید عملیاتی انجام شود که عیبی را بپوشاند یا وجود صفتی را که مورد نظر طرف دیگر عقد است در دیگری وانمود کند، خواه به وسیله نوشته و لفظ باشد (مانند توصیف دروغ) یا انجام کارهای خدعهآمیز (مانند ارائه گواهی پزشک)
تشخیص عملیاتی که تدلیس به شمار میرود با عرف است.
اخلاق هر دروغ و تصنعی را نکوهش میکند، حواستان باشد که هر دروغی از مصادیق تدلیس نیست مثلاً در عرف ما توصیف نجابت و خانهداری یا زیبایی زن در بیشتر وصلتها مبالغهآمیز است. یا اغراقهایی که آقایان در خصوص لایق بودن و شجاع بودن و کارآمد بودن خود موقع سر گرفتن ازدواج میگویند از مصادیق تدلیس محسوب نمیشود.
اما نکته مهم دیگر اینکه اعمالی که انجام میشود باید ارادی و به عمد باشد و به قصد فریب طرف انجام گردد. در این باره قانون مدنی حکمی ندارد.
اما تدلیس برای اینکه موجب فسخ نکاح گردد باید دارای این دو شرط باشد:
موجب فریب دادن طرف عقد شود: یعنی مسلم باشد که اگر تدلیس انجام نمیشد طرف عقد نیز حاضر به ازدواج نمیشد. پس اگر مردی خواستار زناشویی با دختری باشد و او برای اینکه مرد را در تصمیم خود استوارتر سازد به دروغ صفت کمالی را به خود نسبت دهد، تدلیس محقق نشده است. زیرا عقد در نتیجه فریب زن واقع نشده و فرض این است که مرد پیش از آن هم داوطلب ازدواج با زن بوده است.
دوم اینکه باید تدلیسکننده طرف عقد باشد با وجود این، باید دانست که برای تحقق تدلیس لازم نیست که کارهای فریبنده توسط خود طرفین انجام شود. همین که او برای فریب دادن با تدلیسکننده تبانی کند یا دانسته و به عمد از اعمال او بهرهبرداری کند، تدلیس انجام شده است.
زهرا سپید نامه