مقدمه
مقتضیات عصر ما ایجاب می کند که بسیاری از مسائل در زمینه های مختلف که در گذشته بیان شده باید مجدداً ارزیابی شود و فقط به ارزیابی های گذشته بسنده نشود و نظام حقوق و تکالیف خانوادگی هم از جمله این مسائل است.
در این عصر چنین فرض شده که مساله اساسی در این زمینه آزادی زن و تساوی حقوق او با مرد است وهمه مسائل دیگر فرع این دو مساله است. ولی از نظر ما اساسی ترین مساله در مورد نظام حقوق خانوادگی و لااقل در ردیف مسائل اساسی این است که آیا نظام خانوادگی نظام مستقل است از سایر نظامات اجتماعی و منطق و میعار ویژه ای دارد جدا از منطق و معیارهایی که در سایر تاسیسات اجتماعی به کار می رود. یا هیچ گونه تفاوتی میان این واحد اجتماعی با سایر واحدها نیست و بر این واحد همان منطق و همان فلسفه و همان معیار ها حاکم است که برسایر واحدها و موسسات اجتماعی ریشه این تردید « دو جنسی » بودن دو رکن اصلی این واحد از یک طرف و توالی نسل والدین و فرزندان از جانب دیگر است.
آفرینش ، اعضای این واحد را در وضعهای نامشابه و ناهمسانی و با کیفیات و چگونگی های مختلفی قرار داده است اجتماع خانوادگی اجتماعی است (طبیعی – قراردادی) یعنی حد متوسطی میان اجتماع غریزی ( مانند اجتماع زنبور عسل و موریانه که همه حدود وحقوق و مقررات از جانب طبیعت معین شده و امکان سرپیچی نیست و یک اجتماع قراردادی 0 مانند اجتماع مدنی انسانها که کمتر جنبه طبیعی و غریزی دارد)
تا اواخر قرن 19 او اوایل قرن 20 آنچه درباره حقوق انسانها گفتگو شده و یا عملاً اقدامی صورت گرفته مربوط است به حقوق ملتها در برابر دولتها و یا حقوق طبقه کارگر و زحمت کش در برابر طبقه کارفرما واز باب در قرن بیستم مساله «حقوق زن» در برابر «حقوق مرد» مطرح شد و برای اولین بار در اعلامیه جهانی حقوق بشر که پس از جنگ جهانی دوم در سال 1948 میلادی که که از طرف سازمان ملل متحد منتشر گشت تساوی حقوق زن و مرد صریحاً اعلام شد.
پیشگامان این نهضت آزادی زن و تساوی حقوق او را با مرد مکمل و متهم نهضت حقوق بشر که از قرن 17 عنوان شده بود دانستند و مدعی شدند که بدون تامین آزادی زن و تساوی حقوق او با مرد سخن از آزادی و حقوق بشر بی معنی است. و بعلاوه همه مشکلات خانوادگی ناشی از عدم آزادی زن و عدم تساوی حقوق او با مرد است با تامین این جهت ، مشکلات خانوادگی یک جا حل می شود.
در این نهضت آنچه ما آن را مساله اساسی در نظام حقوق خانوادگی خواندیم یعنی اینکه آیا این نظام بالطبع نظام مستقلی است و منطق و معیاری جدا دارد. آنچه اذهان را به خود معطوف ساخته بود همان تعمیم اصل آزادی و اصل تساوی در مورد زنان نسبت به مردان بود. به عبارت دیگر در مورد حقوق زن نیز تنها موضوع بحث در حقوق طبیعی و فطری و غیرقابل سلب بشر بود و سپس و سخنها در اطراف این یک مطلب دور زد که زن با مرد در انسانیت شریک است و یک انسان تمام عیار است پس باید از حقوق فطری و غیر قابل سلب بشر مانند و برابر با او برخوردار باشد.
منشا این بی توجهی شاید این است که این نهضت خیلی عجولانه صورت گرفت لذا این نهضت در عین اینکه یک سلسله بدبختیها را از زن گرفت ، بدبختیها و بیچارگیهای دیگری برای او برای جامعه بشریت به ارمغان آورد.
بنابراین زن از آن جهت که انسان است مانند هر انسان دیگر آزاد آفریده شده است و از حقوق مساوی بهره مند است ، ولی زن انسانی است با چگونگیهای خاص و مرد انسانی است با چگونگیهای دیگر زن و مرد در انسانیت ( برابرند ) ولی دو گونه انسانند با دو گونه خصلتها و دو گونه روانشناسی و طبیعت از این دو گونگی ها هدف داشته است و هر گونه عملی بر ضد طبیعت فطرت عوارض نامطلوبی به بار می آورد.
در این نهضت به این نکته توجه نشد که مسائل دیگری هم غیر از تساوی و آزادی هست تساوی و آزادی شرط لازم از نه شرط کافی .
تساوی حقوق یک مطلب است و تشابه حقوق مطلب دیگر ، برابری حقوق زن و مرد از نظر ارزشهای مادی و معنوی یک چیز است و همانندی و همشکلی و همسانی چیز دیگر .
در این نهضت عمداً یا سهواً ( تساوی ) به جای ( تشابه ) به کار رفت و برابری با همانندی یک شمرده شد ( کیفیت ) تحت الشعاع ( کمیت ) قرار گرفت ( انسان ) بودن زن موجب فراموشی ( زن ) بودن وی گردید.
حقیقت این است که این بی توجهی را نمی توان تنها به حساب یک غفلت فلسفی ناشی از شتابزدگی گذاشت عوامل دیگری نیز در کار بود که می خواست از عنوان ( آزادی و تساوی ) زن استفاده کند. یکی از آن عوامل این بود که مطالع سرمایه داران در این جریان بی دخالتنبود. کارخانه داران برای اینکه زن را از خانه به کارخانه بکشند و از نیروی اقتصادی او بهره کشی کنند حقوق زن ، استقلال اقتصادی زن آزادی زن ، تساوی حقوق زن با مرد را عنوان کردند و آنها بودند که توانستند به این خواسته ها رسمیت قانون بدهند. |
آقای مطهری یکی از عواملی که باعث قانونی و رسمیت قانونی پیدا کردن حقوق زن ، استقلال اقتصادی زن و آزادی شده را مطامع سرمایه داران بیان می کند و غافل از اینکه شعور و آگاهی زنان و آشنا شدن زنان با حقوق مسلم خود را نادیده گرفته است و همانطور که آقای مطهری بیان می کند کارخانه داران برای اینکه زن را ازخانه بهکارخانه بکشند و از نیروی اقتصادی او بهره کشی کنند حقوق زن وغیره را مطرح کردند در حالی که ایشان نقش زن را فقط خانه داری و ماندن در خانه می دانند و ظلم و ستم های که گاهی زن از کار در خانه و منزل متحمل می شود بدون هیچ حق و حقوقی چه بسا فرارت زا ظلم و ستمی است که توسط کارخانه داران بر زن تحمیل می شود بعنوان مثال سختی و رنجی که گاهی زنان از امر تولید و کشاورزی به شیوه سنتی در کشور ما متحمل می شوند آیا کسانی بودن برای حقوق این زنان تلاش کنند تا این زنان از دسترنج خود برای استفاده شخصی و غیره استفاده کنند. اگر انقلاب صنعتی باعث آگاهی زنان از حقوق شان نمی شد . آیا زنان تا به امروز از حضور در اجتماع امتناع می ورزیدند آیا زنان از زیر پا نهاده شدن حقوق مسیلم و شرعشان تحت عنوانهای مختلفی توسط مردان آگاه نمی شدند البته شعور و آگاهی زنان فراتر از انقلاب صنعتی به دادشان رسید و باعث رسمیت شناخته شدن حقوقشان شد. بعنوان مثال به عنوان احکام شرعی به زنان در جامعه آموخته یا آموزش داده شود. که زنان بدون اجازه هسمرشان نمی تواند از منزل خارج شوند آیا توضیحاتی در مورد این حکم مقدس اسلامی داده می شود درجه مواردی و چه شرایطی این حکم درست تلقی شود.
آقای مطهری بیان می کند نه تنها سرمایه داران از نیروی جسمی زن استفاده کردند بلکه از جاذبه و زیبایی زن هم برای منافع و بهره کشی از آنان استفاده کردند. |
اگرچه منکر این حقیقت نمی باشم بلکه معتقدم آن زنانی که جاذبه و زیبایی خود را در معرض فروش و بهره کشی منافع سرمایه داران بابهای اندکی می فروشند ازشان و مقام زن بعنوان اشرف مخلوقات اطلاع ندارند چون بسیار در ظاهر دنیا غرق شدند که به بعد معنوی و شان انسانی خود پی نبردند و تلاشی برای آن نکردند که اما چه بسا امر خدهم شاهد چنین زنانی هستیم که فقط از آزادی به آزادی جنسی ( نیازهای جنسی ) و آزادی در پوشش توجه دارند و عملاً از زیبایی ظاهری خود برای ارائه در جامعه استفاده می کنند که چه بسا این زنان از زنان عوام چه بسا در پست و مقام ظاهری والایی برخوردارند اما در دورن تهی و دارای ضعف شخصیت و عقده های حقارت بسیاری هستند زن امروز دیگر به زیابی ظاهری خود بعنوان یک جاذبه برای بدست آوردن استقلال و آزادی استفاده نمی کند زن امروز برنامه ها فکرها و ایده های فراوانی در همه مسائل اجتماعی و اقتصادی و غیره برای ارائه کردن دارد.
آنچه امروز باید تعبیر یابد دیدگاه سنتی نسبت به زنان است چه بسا این دیدگاه خود را تحت عنوان شریعت بیان می کنند این افراد در واقع دشمنان واقع ادیان الهی خصوصاً دین مقدس اسلام می باشد.
امروزه وقتی حرفی و سخنی از دین می شود زنان جامعه ما نسبت به دین اظهار تنفر می کنند در حالی که دین در صورت افراد و علمای دین جستجو می کنند چه بسا لازم باشد یک بار دیدگاه دینی خود را در قالب دین و در چهره خود دین جستجو کنند. این وظیفه علمای دینی با انصاف و آگاه است که احکام و قوانین شرعی مطابق با مقتضیات زمان ارائه کنند.
خواستگاری و نامزدی
نظر به اینکه قوانین مربوط به خواستگاری و نامزدی که در قانون مدنی آمده است قوانین مستقمی اسلامی نسبت یعنی نص و دستور صریحی از خود اسلام در اغلب اینها نرسیده است. و قانون مدنی آنچه در این زمینه گفته طبق استنباطی است که از قواعد کلی اسلامی کرده است.
اینکهاز قدیم الایام مردان بعنوان خواستگاری نزد زن می رفته اند و از آنها تقاضای همسری می کرده اند از بزرگترین عوامل حفظ حیثیت واحترام زن بوده است. طبیعت مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفریده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن طبیعت زن را گل و مرد را بلبل ، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است این یکی از تدابیر حکیمانه و شاهکاری خلقت است که در غریزه موردنیاز مطلب و در غریزه زن ناز و جلوه قرار داده است ضعف جسمانی زن را در مقابل نیرومنید جسمانی مرد ، با این وسیله جبران کرده است.
خلاف حیثیت و احترام زن است که بدنبال مرد بدود برای مرد قابل تحمل است که از زنی خواستگاری کند جواب رد بشنود و آنگاه از زن دیگری خواستگاری کند و جواب رد بشنود تابالاخره زنی رضایت خود را به همسری با او اعلام کنداما برای زن که میخواهد محبوب و معشوق و مورد پرستش باشد و از قلب مرد سر در آورد تا بر سراسر وجود او حکومت کند قابل تحمل و موافق غریزه نیست که مردی را به همسری خود دعوت کند و احیاناً جواب رد بشنود و سراغ مرد دیگری برود.
به عقیده ویلیام جیمز فیلسوف معروف امریکایی ، حیا و خودداری ظریفانه زن غریزه نیست بلکه دخران حوان در طول تاریخ دریافتند که عزت و احترامشان به این است که به دنبال مردان نروند وخود را مبتذل نکنند و از دسترس مرد خود را دور نگه دارند زنان این درسها را در طول تاریخ دریافتند و به دختران خود یاد دادند. اختصاص به جنس بشر ندارد حیوانات دیگر نیز همین طورند. همواره این ماموریت به جنس نر داده شده است که خود را دلباخته و نیازمند به جنس ماده نشان دهند. ماموریتی که به جنس ماده داده شده این است که با پرداخت به زیبای و لطف با خودداری واستغنا ظریفانه دل جنس خشن راهر چه بیشتر شکار کند و او را از مجرای احساس قلب خودش و به اراده و اختیار خودش در خدمت خود بگمارد.
آقای مطهری بیان می کند منتهای هنر زن این است که توانسته مرد را در هر مقامی و هر وضعی بوده است به آستان خود بکشاند. و این مظهر عالیترین احترام و مقام زن در دلهای زنده وحساس است که مرد با همه مردی و مردانی در پیشگاه زیبای و جمال زن خضوع و خشوع می کند و خود را نیازمند به عشق او و او را بی نیاز از خود معرفی می کند.
بزرگترین اختیار خلقت به زن این است که مرد با هم مردانگی و قدتر و بست و مقام زنی که عاشق و خواستار زنی شود در برابر مقام زن سر به خصوع و خشوع می آورد و خواستار تقدیم عشق خود به زن و جواب مثبت گرفتن از زن بعنوان آیا او را بعنوان عاشق خود می پذیرد یا نه و زمانی که جواب مثبت از زن گرفت در واقع به جایگاه رفیع و مظهر ناز و جلوه پی می بریم که خداوند عالم چگونه این همه جاذبه در وجود زن نهفته است و چه جایگاه بلندی برای آنان در نظر گرفته است و این یکی اززیباترین توصیف آقای مطهری ازخواستگاری مرد از زن است.
ازدواج موقت
یکی از قوانین درخشان اسلام از دیدگاه مذهب جعفری که مذهب رسمی کشور ماست . این است که ازدواج به دو نحو صورت می پذیرد دائم و موقت.
ازدواج موقت و دائم درباره ای از آثار با هم یکی هستند و در قسمتی اختلاف دارند آنچه در درجه اول این دو را از هم متمایز می کند یکی این است که زن و مرد تصمیم می گیرند به طور موقت با هم ازدواج کنند و پس از پایان مدت اگر مایل بودند تمدید کنند و اگر مایل نبودند از هم جدا می شود.
دیگر اینکه از لحاظ شرایط ، آزادی بیشتری دارند که به طور دلخواه به هر نحو که بخواهند پیمان می بندند مثلاً در ازدواج دائم خوانده ناخواه مرد باید عهده از خارج روزانه و لباس و مسکن و احتیاجات دیگر زن از قبیل دارو و طبیب شود ولی در ازدواج موقت بستگی دارد به قرار داد آزادی که میان طرفین منعقد می گردد.
در ازدواج دائم زن خواه ناخواه باید مرد را بعنوان رئیس خانواده بپذیرد. و امر او را در حدود مصالح خانواده اطاعت کند اما در ازدواج موقت بسته به قرار دادی است که میان آنها منعقد می گردد.
در ازدواج دائم زن و شوهر خواه ناخواه از یکدیگر ارث می برند اما در ازدواج موقت چنین نیست. پس تفاوت اصلی و جوهری ازدواج موقت با دائم در این است که ازدواج موقت از لحاظ حدود و قیود آزاد است. یعنی وابسته به اراده و قرار داد طرفین است. حتی موقت بودن آن در حقیقت نوعی آزادی به طرفین می بخشد و زمان را در اختیار آنها قرار می دهد.
در ازدواج دائم هیچ کدام از زوجین بدون جلب رضایت دیگری حق ندارند از بچه دار شدن وتولید نسل جلوگیری کنند ولی ازدواج موقت جلب رضایت طرف دیگر ضرورت ندارد در حقیقت این نیز نوعی آزادی دیگر است که به زوجین داده شده است.
اثری که از این ازدواج تولید می شود یعنی فرزندی که به وجود آید با فرزند ناشی از ازدواج دائم هیچ گونه تفاوتی ندارد.
مهر در ازدواج دائم لازم است و هم در ازدواج موقت با این تفاوت که در ازدواج موقت عدم ذکر مهر باعث بطلان عقد است در ازدواج دائم عقد باطل نیست و مهر المثل تعیین می شود. |
همان طوری که در عقد دائم مادر و دختر زوجه بر زوج ، پدر و پسر زوج بر زوجه حرام و محرم می گردند در عقد منقطع چنین است همانطوری که خواستگاری کردن زوجه دائم بر دیگران حرام است خواستگاری زوجه موقت نیز بر دیگران حرام است همانطوری که زنان با زوجه دائم غیر ، موجب حرمت ابدی می شود زنای با زوجه موقت نیز موجب حرمت ابدی می شود همانطوری که زوجه دائم بعد از طلاق باید مدتی عده نگه دارد زوجه موقت نیز بعد از تمام شدن مدت یا بخشیدن آن باید عده نگه دارد با این تفاوت که عده زن دائم سه نوبت عادت ماهانه است عده زن غیر دائم یا چهل و پنج روز در ازدواج دائم جمع میان دو خواهر جایز نیست در ازدواج موقت نیز روا نیست.
آقای مطهری بیان می کنند که خاصیت عصر جدید این که فاصله بلوغ طبیعی را با بلوغ اجتماعی و قدرت تشکیل عائله زیاد تر کرده است.
اگر در دوران قدیم یک پسر بچه در سنین اوایل بلوغ طبیعی از عهده شغلی که تا آخر عمر به عهده او گذاشته می شد بر می آمد در دوران جدید ابداً امکان پذیر نیست.
شما اگر امروز یک پسر بچه محصل هجده ساله را که شور جنسی او به اوج خود رسیده است تکلیف به ازدواج بکنید به شما می خندد همچنین است یک دختر محصل شانزده ساله .
آقای مطهری بیان می کند از شما می پرسم آیا با این حال ، با طبیعت و غریزه چه رفتاری بکنیم آیا طبیعت حاضر است به خاطر اینکه وضع زندگی ما در دنیای امروز اجازه نمی دهد که در سنین 16 تا 18 سالگی ازدواج کند دوران بلوغ را به تاخیر بیندازد.
آیا جوانان حاضرند یک دوره رهبانیت موقت را طی کنند و خود را سخت تحت فشار و ریاضیت قرار دهند تا امکانات ازدواتج دائم فراهم شود. فرضاً اگر فردی چنین کند آیا طبیعت حاضر است از ایجاد عوارض روانی سهمگین و خطرناکی که در اثر ممانعت از اعمال غریزه جنسی بیدار شود و روانکاوی امروز از روی آنها پرده برداشته است صرف نظر کند.
دو راه بیشتر نمی ماند یا اینکه ، جوانان را رها کنیم و به روی خود نیاورمی ؛ به یک پسر اجازه دهیم از صدها دختر کام برگیرد و به یک دختر اجازه دهیم با دهها پسر رابطه نامشروع داشته باشد یعنی عملاً کهرنیسم جنسی را بپذیریم . |
راه دوم ازدواج موقت است ازدواج موقت در درجه اول زن را محدود می کند در آن واحد زوجه دو نفر نباشد بدیهی است که محدود شدن زن مستلزم محدود شدن مرد نیز است. وقتی که هر زنی به مرد معینی اختصاص پیدا کند قهراً هر مردی هم به زن معینی اختصاص پیدا می کند بدین ترتیب پسر و دختر دوران تحصیل خود را می گذرانند بدون آنکه رهبانیت موقت و عوارض آنها را تحمل کند و بدون آنکه درورطه کمونیسم جنسی افتاده باشد. |
اصولاً ممکن استزن و مردی که خیال دارند با هم به طور دائم ازدواج کنند و نتوانسته اند نسبت بهیکدیگر اطمینان کامل پیدا کنند بعنوان ازدواج آزمایشی برای مدت موقتی با هم ازدواج کنند اگر اطمینان کامل به یکدیگر پیدا کردند ادامه می دهند وگرنه از هم جدا می شوند.
نقد مثبت
آنچه آقای مطهری در اینه آینده مشاهده کرد این بود روزی خواهد آمد که وسایل صوتی تصویری و حتی ماهواره در سراسر جهان چنان گسترش خواهد یافت که اگر بخواهیم این ابزار و وسایل را ممنوع کنیم در واقع ضربه محکمی به دانش و علم و پیشرفت جامعه زده ایم و اگر بپذیریم که از این وسایل وماهواره استفاده کنیم باید برای جلوگیر از عوارض نامطلوب آن قبلا چاره اندیشی کنیم اگر روزی جوان می توانست دوران بلوغ و شور جنسی را با موفقیت طی کند زمانی بود که وسایل جمعی و تصویری امروز فرا جهانی نشده بود اما باتوجه به فرا جهان شدن انواع رسانه و ماهواره و دیدن صحنه های شهوت انگیز آیا نوجوان قادر خواهد بود که این بعد از نیاز فطری خود را سرکوب کند بنابراین این نیاز خود را در خارج از منزل و بطور نامشروع بر آورده کند و این علاوه بر حس گناه در او احتمال مبتلا شدن به انواع بیماریها را برای او فراهم می کند. پس چه بهتر که خود ما قوانین معلم و روشن و صریح در مورد ازدواج موقت تعیین کرده و نوجوانان را به این نوع ازدواج با اصول و قواعد صحیح آن دعوت کنیم و کسانی که از این قانون طبیعی شرعی سوء استفاده کنند خصوصاً مردان متاهل و زنان متاهل مجازات کنیم چرا که آنچه وجهه ازدواج موقت را در جامعه به زیر سئوال برده است سوء استفاده کنندگان هستند که با داشتن امکانات و حتی گاهی همسر به خانواده و حریم مقدس خانواده خیانت می کنند بنابراین نظر آقای مطهری در مورد ازدواج موقت با اصول و قواعد که در ابتدا گفته شد. صحیح و درست می باشد و یکی از نکات مثبت دیدگاه او نسبت به نوجوانان آینده کشور بود آقای مطهری بیان می کند کسانی که بیان می کنند زن در ازدواج موقت زن کرایه ای است در واقع چنین نیست.
زنی که به اختیار و اراده خود با مرد بخصوصی عقد ازدواج موقت می کند آدم کرایه ای نیست و کاری بر خلاف حیثیت و شرافت انسانی نکرده است.
بنابراین ازدواج موقت یا متعد یا نکاح مت؟ در شریعت اسلام وجود دارد آن را نهی بکنیم و تن به کمونیسم جنسی دهیم که از نارضایتی در بین جامعه بوجود می آید.
در پایان این بحث از سخنان پر ارزش امیر المومنین استفاده می کنم که فرمودند اگر عمر سبقت نمی جست و متعره را تحریم نمی کرد احدی جز افرادی که سرشتشان منحرف دست زنا نمی کردند.
حق طلاق
هیچ عصری مانند عصر ما خطر انحلال کانون خانوادگی و عوارض سوء ناشی از آن مورد توجه قرار نداده است . قانونگذاران ، حقوقدانان ، روان شناسان هر کدام با وسایل که در اختیار دارند سعی می کنند بینان ازدواجها ار استوار تر و پایدارتر وخلل ناپذیرتر سازند. اما عملاً نتوانسته آمارهانشان می دهد که سال به سال بر عدد طلاق افزوده می شود.
مسلماً تفاوت دیروز و امروز در این است که امروز علل طلاق افزایش پیدا کرده زندگی اجتماعی مشکلی بیدا کرده است که موجبات جدایی و تفرقه و از هم گسستن پیوندهای خانوادگی بیشتر شده است. |
در شماره 105 مجله زن روز مقاله جالبی از مجه نیوزویک تحت عنوان طلاق در آمریکا درج شد این مجله می نویسد : ( طلاق گرفتن در امریکا به آسانی تاکسی گرفتن است ) و دوباره می نویسد در میان مردم آمریکا دو ضرب المثل ازهمه ضرب المثل های دیگر درباره طلاق معروفتر است : یکی اینکه « حتی دشوارترین سازشها هم میان زن و شوهر از طلاق بهتر است این ضرب المثل را شخص به نام سیره انس در حدود چهار قرن پیش گفته است ضرب المثل دوم که از شخص بنام سامی کاهن ، گفتهشده که در نیمه دوم قرن 20 گفته شده است و درست نقطه مقابل ضرب المثل اول است و شعاری است بر ضد او و آن این است : عشق دوم دلپذیرتر است.
طلاق در ایران
افزایش طلاق منحصر به آمریکا نسبت بیماری عمومی قرن است در هر جا که آداب و رسوم جدید غربی بیشتر نفوذ کرده است، آمار طلاق هم افزایش یافته است. طلاق در شهرها بیشتر از روستاهاست و آمار طلاق در تهران بیشتر از شهرهای دیگر است.
در روزنامه اطلاعات شماره 11512 آمار مختصری از ازدواجها و طلاقهای ایران ذکر کرده بود نوشته شده بود.
بیش از یک چهارم طلاقهای ثبت شده سراسر کشور مربوط به تهران است یعنی 27 درصد طلاقهای ثبت شده را تهران تشکیل می دهد باینکه نسبت جمعیت تهران به جمعیت سراسر کشور 10 درصد می باشد . به طور کلی درصد طلاق در شهر تهران بیش از درصدازدواج است. وقایع ازدواج تهران 15 درصد کل ازدواج کشور است. |
مجموعاً پنج فرضیه در مورد طلاق می توان اظهار داشت:
- بی اهمیت طلاق و برداشتن همه قید و بندهای قانونی و اخلاقی جلوگیری از طلاقکسانی که به ازدواج تنها از نظر کامجویی فکر می کنند، جنبه تقدس و ارزش خانواده را برای اجتماع در نظر نمی گیرند و از طرفی فکر می کنند پیوندهای زناشویی هر چه زودتر تجدید و تبدیل شود لذت بیشتری به کام زن و مرد می ریزد و کسانی که می گویند : عشق دوم دلپذیرتر است طرفدار همین فرضیه است.
- اینکه ازدواج یک پیمان مقدس است وحدت دلها و روحهاست و باید برای همیشه این پیمان ثابت و محفوظ بماند و طلاق از قاموس اجتماع بشری باید حذف شود.این فرضیه همان است که کلیسای کاتولیک قرنها است طرفدار آن است. طرفداران این فرضیه در جهان روبه کاهش اند امروز جز در ایتالیا و در اسپانیای کاتولیک به این قانون عمل نمی شود.
- اینکه ازدواج از طرف مرد قابل فسخ و انحلال است و از طرف زن به هیچ نحو قابل انحلال نیست. در دنیای قدیم چنین نظری وجود داشته است ولی امروز طرفدارانی ندارد.
- اینکه ازدواج مقدس و کانون خانوادگی محترم است ، اما راه طلاق در شرایط مخصوص برای هر یک از زوجین باید باز باشد و راه خروجی زوج و زوجه از این بن بست باید به یک شکل و یک جور باشد.مدعیان تشابه حقوق زن ومرد در حقوق خانوادگی که به غلط از آن به تساوی حقوق تعبیر می کنند. طرفدار این فرضیه اند.
- اینکه ازدواج مقدس و کانون خانوادگی محترم و طلاق امر منفود و مبغوضی است.اجتماع موظف استکه علل وقوع طلاق را از بین ببرد در عین حال قانون نباید راه طلاق را برای ازدواجهای ناموفق بندد. راه خروج از قید و بند ازدواج هم برای مرد باز باشدو هم برای زن ، اما راهی که برای خروج مرد از این بن بست تعیین و شود با راهی که برای خروج زن تعیین می شود دوتاست و از جمله مواردی که زن و مرد حقوق نامشابهی دارند طلاق است.
این نظریه همان است که اسلام ابداع کرده و در کشورهای اسلامی به طور ناقص از آن پیروی می کنند. ازدواج در اسلام اساسش بر محبت و یگانگی است نه بر همکاری و رفاقت مکانیسم طبیعی ازدواج که اسلام قوانین خود را بر آن اساس وضع کرده این است که زن در منظومه خانوادگی محبوب و محترم باشد. بنابراین اگر به عللی زن از این مقام خود سقوط کرد و شعله محبت مرد نسبت به او خاموش و مرد نسبت به او بی علاقه شد. پایه و رکن اساس خانوادگی خراب شده و اسلام به چنین وضعی با تاسف می نگرد. و نمی تواند از لحاظ قانونی آن را یک امر باقی و زنده فرض کند.
از نظر اسلام منتهای اهانت و تحقیر برای یک زن این است که مرد بگوید من تو را دوست ندارم و آنگاه قانون بخواهد به زور و اجباری آن زن را در خانه مرد نگه دارد. قانون می تواند اجباراً زن را در خانه مرد نگه دارد ولی قادر نیست زن را در مقام طبیعی خود و محیط زناشویی یعنی مقام محبوبیت و مرکزیت نگهداری کند.
از این او هر زمان که شعله محبت و علاقه مرد خاموش شود ازدواج نظر طبیعی مرده است. |
اینجا پرسش دیگری بیش می آید و آن اینکه اگر این شعله از ناحیه زن خاموش شود چطور ؟
آیا فرقی میان زن و مرد است که سلب علاقه مرد موجب پایان حیات خانوادگی می شود و سلب علاقه زن به مرد موجب پایان این حیات نمی شود ؟
اگر با سلب علاقه زن نیز حیات خانوادگی پایان می یابد پس در صورتی که زن از مرد سلب علاقه کند باید ازدواج را پایان یافته تلقی کنیم و به زن هم مثل مرد حق طلاق بدهیم.
جواب این است که حیات خانوادگی وابسته است به علاقه طرفین نه یک طرف تنها چیزی که هست ، روان شناسی زن و مرد دراین جهت متفاوت است . طبیعت علایق زوجین را به این صورت قرار داده است که زن را پاسخ دهنده به مرد قرار داده است.
علاقه و محبت اصیل و پایدار زن همان است که بصورت عکس العمل به علاقه و احترام یک مرد نسبت به او بوجود می آید. از این رو علاقه زن به مرد معلول علاقه مرد به زن است.
طبیعت کلید محبت طرفین را در اختیار مرد قرار داده است. مرد است که اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نیز او را دوست می دارد و نسبت به او وادار می ماند به طور قطع زن طبعاً از مرد وفادار تر است و بی وفایی زن عکس العمل بی وفایی مرد است.
طبیعت کلید فسخ طبیعی ازدواج را به دست مرد داده است یعنی این مرد است که با بی علاقگی و بی وفایی خود نسبت به زن او را نیز سرد و بی علاقه می کند.
در صورتی که بی علاقگی از زن شروع شود مرد اگر عاقل و وفادار باشد می تواند با ابزار محبت و مهربانی علاقه زن را باز گرداند واین کار برای مرد اهانت نسبت که محبوب رمیده خود را به روز قانون نگه دارد تا او را آرام سازد.
ولی برای زن اهانت و غیر قابل تحمل است که برای حفظ حامی و دلباخته خود به زور و اجبار قانون متوسل شود. به هر حال تفاوت زن ومرد در این است کهمرد به شخص زن نیازمند است و زن به قلب مرد حمایت و مهربانی قلبی مرد آنقدر برای زن ارزش دارد که ازدواج بدون آن برای زن قابل تحمل نیست اسلام با این جهت که از زور و سلاح قانون برای جلوگیری مرداز طلاق استفاده شود و زن بازور قانون در خانه مرد بماند مخالف است ؛ زیرا رکن اساسی زندگی خانوادگی احساسات و عواطف است و آن کس که باید احساسات و عواطف زناشویی را دریافت وجذب کند تا بتواند به نوبه خود به فرزندان خود مهر و محبت بپاشد زن است. بی مهری شوهر و خاموش شدن شعله احساسات شوهری او نسبت به زن محیط خانوادگی را سرد و تاریک می کند زیرا حتی احساسات مادرانه یک زن نسبت به فرزندان بستگی زیادی دارد به احساسات شوهر درباره او.
رکن حیات خانوادگی احساسات و عواطف مرد نسبت به زن استاز این عواطف است که هم زندگی زن و هم زندگی فرزندان صفا و جلا و خرمی میگیرد.
طبیعت زن فطرت اش طوری است که همیشه دوست دارد و سعی می کندکه قلب مرد مورد علاقه اش با بدست آورد و اگر مشاهده کند که مرد هم همه تلاش خود را برای نیازهای روحی زن می کند آن وقت زن سر چشمه فدکاری و مهربانی و تعهد درباره خانواده و فرزندان وهمسرش می شود.
اگر حق طلاق بعهده مرد است به این دلیل است که خود مرد با بی توجهی و سهل انگاری و چه بسا هوس زن نو ریشه به تیشه کانون خانواده خود می زند و اگر مرد اصلاح شود چه بسازن تلاش فراوانی برای حفظ کانون خانوادگی خود می کند. |