همه ما این احساس ناامنی را در بحبوحه طلاق داشتهایم، که البته طبیعی هم هست. چون که داریم زندگی سابقهمان را پاره پاره میکنیم، و زندگی جدید هم هنوز در جای خودش قرار ندارد. این امر به طور معمول ما را نگران حرفها و افکار دیگران در این باره میکند، و ما را نسبت به نصیحتهای بدشان حساستر کرده، و احتمالاً ما را وارد یک مقایسه نامتعارف و منفی از زندگی خودمان میکند.
طلاق
ما باید در طلاق خود را مرجع قرار دهیم، و تمرکزمان را به شرایط خودمان معطوف کنیم، بجای اینکه خود را با دیگران مقایسه کنیم. یعنی می توان گفت : در طلاقِ خودت، بمان. این ازدواج تو است که دارد پایان می گیرد. و زندگی جدید تو است، که در حال آغاز است.
همسر سابق همسایه روبرو ای لاستیک های ماشینش را پنچر کرده؟ این هیچ ارزشی در پیشگوئی آینده طلاق شما ندارد. حتی اگر خانه شما دقیقاً مانند خانه او باشد با کاغذ دیواریهای یکسان. بد بودن طلاقِ شخصی دیگر، اثری بر طلاق شما نخواهد داشت.
و نه مطالعهای صورت گرفته که از ارتباط بین مصائبِ اجتناب ناپذیر طلاق، با شما، سخن رانده باشد. حتی اگر دوستی اصرار بورزد که چنین مطالعه ای واقعاً وجود دارد. ما یک سطح ثابتی از خوشبختی را، صرف نظر از شرایط موجود، از طریق زندگیمان حفظ میکنیم.
اکثریت قریب به اتفاق افراد، طلاقشان به خوبی انجام میشود، برخی حتی خوشحالتر هم میشوند.
پژوهشگران اخیراً شیفته روشهای جدیدی شده اند که به آن ها این امکان را میدهد تا گروه ها را به تکههای کوچکتر تقسیم کنند. در واقع بتوانند به طور دقیق مورد بررسی قرار دهند. شما در طلاقِ خود، تنها باید تمرکز و حواس خود را معطوف مسئله خودتان بکنید.
شما همچنین نباید درگیر بازسازی عواطف خود نسبت به همسر سابقتان شوید، به ویژه اگر درگیر خیال پردازی ناهمگام شوید.
بزرگ ترین چالش
همه ما مسیر بهبود از این وضعیت را گذراندهایم. احساس تأسف خوردن به حال همسر سابقتان شاید به شما جهت تمرکز بر ادامه ی این مسیر کمک کند.
زندگی رمانتیک سابقتان دیگر اهمیتی ندارد، مانند آن مشاجره های همیشگی که مجبور بودید در خانه داشته باشید. دیالوگ معروفی در فیلم کمدی “دروغگو دروغگو از همسر سابق و طلاق گرفته شخصی نقل می شود : “دو سال پیش، به من ربط داشت، اما الآن دیگر اهمیتی ندارد، این هم یکی دیگر از معجزات طلاق است”
یکی از بزرگ ترین چالشها و فرصتها این است که اگر قرار است از لحاظ عاطفی، دیگر زوج نباشیم. این بدان معنی است که، قرار است خودمان، یک واحد کامل شویم. فهمیدم که این مشکل است تا افکارمان را در مورد همسر سابقمان متوقف کنیم. حتی اگر در حالی که لذت بردن از یک پیادهروی باشیم باز هم افکاری همچون : اینکه او چه چیزی دوست دارد. رفتار من ممکن است چگونه بر او اثر بگذارد، در ذهنمان خواهد بود. ما آن قدر در رابطه بودهایم که بسیار مشکل و نامعمول است. اما این همچنین به ما شانس این را میدهد تا به وضوح ببینیم چه چیزی برای ما مهم است. پس میتوانیم در مسیری از زندگی گام برداریم که بیشتر با علایقمان همخوانی دارد.