هر ازدواجی سرانجام خاتمه مییابد. پایان بیشتر ازدواجها به دلیل مرگ یکی از زوجین است. باقی ازدواجها نیز بر اثر طلاق خاتمه مییابند. اما این، همه ماجرا نیست. گاهی به زنان و مردانی بر میخوریم که مدتها است نسبت به یکدیگر مهر و دوستی و کشش احساس نمیکنند و حتی گاه زمینه روابط آنها را خشم و نفرت تشکیل میدهد، اما به زندگی مشترک خود به دلایلی ادامه میدهند که از آن جمله میتوان به نبودن شرایط بهتر، وجود بچهها و نگرانی از بابت واکنش خانوادهها،مشکلات اقتصادی،ترس از آینده و … اشاره کرد.
هر زمان که بین جنبههای گوناگون ازدواج هماهنگی نباشد با این پدیده روبهرو میشویم. ازدواج زمانی مطلوبترین شکل را دارد که به نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی زن و شوهر پاسخ بدهد. هنگامی که ازدواج فقط به یک جنبه بپردازد و دو جنبه دیگر را مورد غفلت قرار دهد محکوم به شکست است. حتی اگر در ظاهر به طلاق منجر نشود.
ازدواج زمانی مطلوبترین شکل را دارد که به نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی زن و شوهر پاسخ بدهد. |
برای نمونه گاهی که برآوردن نیاز جنسی تنها عامل ازدواج باشد و به مسائل عاطفی یا هماهنگی اجتماعی توجهی نشود یا زمانی که مسائل اجتماعی و قول و قرارهای دو خانواده یا دو ایل و عشیره و یا موضوعاتی از قبیل دختر عمو و پسر عمو بودن تنها عامل ازدواج باشد یا زمانی که فقط عشق در اولین نگاه باعث ازدواج شود همه این موارد به زودی باعث بروز اختلاف بین زن و شوهر خواهد شد. فاصله سنی زیاد زن و شوهر و اختلاف سطح تحصیلات بین آنها نیز از دلایل طلاق پنهان است. قربانی مورد اول به طور معمول زنانی هستند که با همسرشان 20، 30 یا 50 سال تفاوت سنی دارند.
گاهی در طلاقهای پنهان میتوان با دگرگونیهایی در وضعیت محیطی یا ایجاد تغییراتی در دیدگاه طرفین به نتایج مثبتی رسید. برای نمونه در موردی که یک مرد پس از ازدواج به ادامه تحصیل میپردازد و به مرحله دکترا میرسد و آنگاه با همسرش که تحصیلات ابتدایی دارد تناسبی احساس نکرده و از نظر عاطفی از او جدا میشود، متوجه ساختن مرد به نقش همسرش در پیشرفت او و ایجاد زمینه برای پیشرفت فرهنگی زن میتواند مشکل را حل کند. اما گاهی فاصله چنان زیاد است که نمیتوان دو سر رشته پاره شده زناشویی را به هم نزدیک کرد و گره زد و آن زمانی است که از آغاز هیچ گونه تفاهمی بین زن و شوهر نبوده است یا در حال حاضر هیچ انگیزهای برای نزدیک شدن به یکدیگر ندارند.
طلاق خاموش می تواند به صورت یک طرفه و یا دو طرفه و به مرور زمان رخ دهد و دوطرف بتدریج متوجه شوند که جذابیت، کشش و علاقه و عاطفه مثبتی که نسبت به هم داشته اند در بین آنها رنگ باخته است. |
دکتر محمود دژکام روانشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی طلاق عاطفی را این گونه تعریف می کند : «در طلاق عاطفی دو نفر به صورت فیزیکی از یکدیگر جدا نمی شوند، بلکه کنار هم زندگی می کنند و شرایطی بر روابط آنها حاکم است که در طلاق متعارف وجود ندارد.» وی ادامه می دهد: «این اتفاق می تواند به صورت یک طرفه و یا دو طرفه و به مرور زمان رخ دهد و دوطرف بتدریج متوجه شوند که جذابیت، کشش و علاقه و عاطفه مثبتی که نسبت به هم داشته اند در بین آنها رنگ باخته است. به عبارتی حساسیت ها، کنجکاوی ها و نگرانی هایی که آنها نسبت به هم نشان می دادند فروکش می کند و باعث ایجاد کرختی در بین آنها می شود و این احساس باعث می شود که همیشه یک طرف نسبت به رفتارهای دیگری شکایت داشته باشد، مواردی مانند درک نشدن، بی توجهی، اشتغال زیاد، تکروی و بی توجهی به نیازها و خواسته های طرف مقابل که معمولاً این شکایت ها بیشتر از جانب زنان نسبت به مردان صورت می گیرد، ضمن آن، که گاهی نیز مردان از انرژی و نشاط نداشتن همسر، بی علاقگی و فراموشکاری و بی دقتی درامور گله مند هستند.به خصوص آن که مسائل استرس زا و اشتغال های فکری و فیزیکی و نبود آرامش در محیط زندگی و کار نیز باعث تشدید این موضوع می شود.»
دژکام بروز چنین مشکلاتی در جامعه ایرانی را نتیجه گذر از جامعه سنتی به صنعتی می داند و اضافه می کند: «یکی ازمهمترین آسیب های ناشی از مؤلفه های متفاوت جامعه سنتی و صنعتی، گسسته شدن روابط خانوادگی و به سردی گراییدن روابط مثبت و شیرین خانوادگی است. روابطی که با گذشت زمان و گذر از این پروسه منجر به متفاوت شدن خواسته ها، نگرش ها و نیازهای زن و مرد و متعاقب آن دور شدن آنها از هم شده است که در چنین شرایطی تنها وجود انگیزه ای خاص می تواند دو نفر را به زندگی در کنار هم وادار کند که معمولاً این انگیزه نیز وجود فرزندان و یا در کشور ما مسائل خاص اجتماعی است، مسائلی که منجر به تحمل زندگی و ادامه آن می شود. در حالی که این گونه زندگی کردن هر لحظه آماده رخدادی جدید خواهدبود.
زندگی در کنار هم بدون دلبستگی و تفاهم ، زن ومرد و فرزندان آن ها را دچار آسیب هایی می کند که جبران ناپذیر است. |