بحث مشکل و آسیب که در میان باشد، پای آمار به شدت لنگ میزند. آخر باورش سخت است که انسانی به دنیا آید و بزرگ شود و در آمار به حساب نیاید! سال گذشته، متولیان ثبت احوال اعلام کردند که حداقل یک میلیون ایرانی شناسنامه ندارند. بعضی از آنها سن کمی دارند، اما تعدادی دیگر دوره جوانی را طی میکنند! وخامت موضوع وقتی بیشتر معلوم میشود که بعضی از قوانین کشور را با هم مرور کنیم، مثل تحصیل. مگر بدون شناسنامه کسی را ثبت نام میکنند؟! یا مگر بدون شناسنامه فرد میتواند به سربازی برود؟ چنین افرادی حتی یارانه هم نمیگیرند، چون اصلا در آمار جمعیتی شمرده نشدهاند.
بیهویتی
شناسنامه محصول دنیای مدرن است، نشانه پیشرفت و تمدن. شناسنامه، افراد را از حقوق زیادی بهرهمند میکند، اما کم نیستند افرادی مانند «علیرضا» که به سن 18 سالگی رسیدهاند، اما هنوز برگه هویتی ندارند و به دلیل نداشتن آن از تحصیل هم محروم شدهاند، سرکار نمیروند، سواد خواندن و نوشتن ندارند و هزار مصیبت دیگر.
تقصیر علیرضا نبوده است که از مادری معتاد به دنیا آمده و پدرش هم همیشه خمار بوده است. اصلا خبر نداشته که ممکن است روزی پدر و مادرش به دلیل حمل و فروش مواد مخدر محکوم به اعدام شوند و او بماند و مادربزرگی که در خانههای مردم کار میکند تا روزگار بگذراند. حالا سؤال این است که این نوع شهروندان چطور میتوانند دارای شناسنامه و کارت ملی شوند و هویت گمشده خود را به دست آورند.
قدم اول، شناسایی کسانی که شناسنامه ندارند
«به هر حال، شناسنامه یک سند احراز هویت است، افرادی که شناسنامه ندارند، از نظر اجتماعی و حقوقی فاقد هویت تلقی میشوند و بنابراین در امور اداری و اجتماعی هویت رسمی ندارند.» اینها را دکتر «علی نجفیتوانا» استاد دانشگاه در رشته حقوق و رئیس کانون وکلای مرکز میگوید و ادامه میدهد: افراد بیشناسنامه به سه دسته تقسیم میشوند:
- دسته اول کسانی هستند که والدین آنها بعد از تولد برایشان شناسنامه نگرفتهاند که یا بچه اهمیتی برای خانواده نداشته یا خانواده به فکر 18 سالگی و سربازی نرفتن کودک دلبند خود بوده است!
- گروه دوم مربوط به ازدواج زنان ایرانی با اتباع خارجی است که فرزند آنها در ایران به دنیا میآید، اما به دلایلی رغبتی برای گرفتن شناسنامه در کشور ندارند.
- گروه سوم نیز که از نظر اجتماعی آسیب به حساب میآیند، فرزندان ناشی از روابط نامشروع یا فرزندان ناخواسته یا فرزندان همسر دوم یا همسر صیغهای هستند که هر یک از این شرایط میتواند دلایلی همچون فقر، مسائل اقتصادی ـ فرهنگی داشته باشد که به آنها اجازه نمیدهد برای این فرزندان شناسنامه بگیرند.
قدم دوم، میخواهم هویت داشته باشم
وقتی هویتی در کار نباشد، گم شدن در کوچه پسکوچههای این شهر خیلی هم سخت نخواهد بود. آدم یاد ارتش خاص عثمانی میافتد. همان «ارتش ینیچیری» معروف تاریخ؛ کودکانی خردسال که ترکها آنها را در زمان شیرخوارگی از خانوادههایشان جدا میکردند تا بدون هویت 15 سال آموزش ببینند، این افراد آموزشدیده بدون ذرهای حس انسانی و حتی داشتن هویتی مکانی، زندگیشان را از راه غارت میگذراندند. تاریخ ثابت کرده است که نبود هویت ممکن است چه بلایی سر انسانیت بیاورد. به همین دلیل است که بسیاری از کشورها برای این مشکل راههای مختلفی را امتحان کردهاند.
نجفی توانا در این باره انگلستان را مثال میزند و میگوید: در این کشور، با توجه به روابط غیر رسمی که در آنجا حاکم است، این مادران هستند که برای فرزندانشان با نام خودشان میتوانند شناسنامه بگیرند. به هر حال، رابطه غیر رسمی در این کشورها موجب به وجود آمدن فرزندانی میشود که پدران آنها شناختهشده نیستند. به این ترتیب، برای جلوگیری از تولد و گسترش فرزندان بیهویت، آنها سیستم مادرشناسی را باب کردهاند.
وی ادامه میدهد: قصد ندارم بگویم که باید از این روش استفاده کنیم، اما به هر حال در کشور ما متاسفانه تجربه رابطه غیر رسمی و تولد فرزندان ناخواسته رو به افزایش است، البته پیش از این نیز قوانین اندکی این موضوع را پیشبینی کرده بودند. مثلا در تبصره ماده 16 قانون ثبت احوال این امکان برای مادران وجود دارد که با مراجعه به اداره ثبت احوال، برای اخذ شناسنامه با نام خانوادگی خود برای فرزندشان اقدام کنند، البته با ارائه توضیحات مستند. رئیس کانون وکلای مرکز بر این باور است که همین یک تبصره میتواند نتایج مثبتی برای حل مشکلات افراد بیشناسنامه باشد. البته این کار از جنبههای دیگر اشکالاتی به بار میآورد که در هر صورت، از نبود شناسنامه کمتر است.
قدم سوم، بروید سراغ کانون وکلا
رئیس کانون وکلای مرکز میگوید: کانون وکلا مستقیم با این معضل برخوردی ندارد، چرا که نهادهای مرتبط برای حمایت از کودکان بیسرپرست و بیشناسنامه که مورد سوء استفاده قرار میگیرند، میتواند نقشی بسزا ایفا کنند. در این زمینه، انجمنهای حمایت از کودکان در زمینه کودکان فاقد شناسنامه فعالیتی گسترده دارند. کانون از زمانی میتواند در این موضوع دخالت کند که کسی یا مرجعی از این نهاد تقاضای کمک کند. به این ترتیب، اگر از نظر حقوقی به مساعدت وکلا دادگستری نیاز باشد، قطعا کانون کمک خواهد کرد.
نجفی توانا درباره داستان علیرضا هم میگوید: «در مواردی مانند داستان علیرضا، فرد برای تعیین هویت خود باید مراحل زیادی را طی کند. باید اول از همه سراغ محل تولدش برود و اگر برایش مقدور باشد، استشهاد محلی جمع کند. بعد باید راهی دادگاه شود و از قاضی برگه آزمایش DNA بگیرد. بعد از آن هم نوبت آزمایش و سایر اقدامات قانونی است. این مراحل هم زمانبر است و راهبلد میخواهد و هم یک وکیل باید آن را انجام دهد. حال تصور کنید فردی که هزار و یک مشکل دارد، بخواهد برای خود وکیلی را هم استخدام کند. به یقین توان چنین کاری را ندارد، به همین دلیل است که باز هم پای کانون وکلا به میدان باز میشود. نجفی توانا میگوید: همه وکلا باید سالی 3 پرونده معاضدتی را بر عهده بگیرند، پروندهای که طرف شاکی توان مالی برای پرداخت حقالوکاله را ندارد و به طور رایگان از سوی وکیل پیگیری میشود.
قدم چهارم، انتخاب وکیل معاضدتی
کار خیلی سختی نیست. اصلا به قول نجفی توانا، پرونده افراد محروم که توان مالی پرداخت دستمزد وکیل را ندارند، منتی برای وکلا نیست، زیرا وکلا برای ادامه فعالیت خود از طرف کانون مجبور و موظف به انجام این کار هستند. به این ترتیب، کافی است سری به کانون وکلا بزنید و سراغ یک وکیل معاضدتی را بگیرید. اگر واقعا توان مالی پرداخت حق الوکاله را نداشته باشید، کانون پیگر کارتان خواهد شد.
فقط یک نکته دیگر باقی میماند که بد نیست درباره آن هم حرف بزنیم، اینکه اگر پدر و مادر کودک به هر دلیل وجود نداشته باشند، تکلیف چیست؟ تکلیف معلوم و کار کمی راحتتر است، زیرا معمولا این فرزندان مورد حمایتهای اجتماعی قرار میگیرند و چنانچه سازمان بهزیستی در این مواقع وارد عمل شود، این کودکان برای نگهداری به پرورشگاه سپرده میشوند یا اگر افرادی علاقهمند باشند آنها را به فرزندخواندگی بپذیرند، ماجرای شناسنامه آنان هم حل میشود.
هدی دهقان