کیفری

قربانی هوس مردان شدن دختر خردسال

معصومیت از دست رفته

نام شاکی: هستی

سن: 18

وضعیت ظاهری: لاغر و درهم شکسته. زیر چشم‌ها گود رفته و لب‌ها خشکی زده. لباس یک سره مشکی پوشیده و از حال و هوا و نشاط هجده سالگی به دور است.

وضعیت خانوادگی:  باپدر و مادرش زندگی می‌کند. پدر کارمند بازنشسته. مادر مهربان با ناراحتی قلبی و یک خواهر متأهل که ساکن شهرستان است.

موضوع پرونده: تهدید و اخاذی

اگر با چنین مشکلی مواجه شدید باید این کار ها را انجام دهید:
به‌طور کلی اقدام بسیار مهم در پرونده‌های کیفری حفظ علائم و نشانه‌های جرم است. زیرا در حقیقت تنها کسانی که از تحقق جرم و شناخت مجرم کاملاً مطلع هستند دو نفرند: مجرم و مجنی علیه. پس از دستگیری یکی از مهمترین مسائل اثبات جرم است پس لازم است این دست اقدام‌ها در زمان تحقق جرم از سوی مجنی علیه (آسیب دیده) انجام شود:

  1. هنگام ارتکاب جرم
    حفظ آثار جرم مانند برداشتن شماره پلاک خودرو. بررسی محل وقوع جرم و کسانی که احتمالاً ناظر وقوع جرمند و به نفع شما شهادت خواهند داد. بررسی محل نخستین و نزدیکترین دوربین‌ها (مثلاً دوربین بانک، مترو یا سوپر مارکت) و امکان ضبط احتمالی صحنه جرم. تماس با پلیس 110 و تهیه گزارش توسط کلانتری محل و بطور کلی هر کاری که به ذهن خودتان می‌رسد.
  2. بعد از وقوع جرم

 مراجعه به پزشکی قانونی:

پزشکی قانونی یا دادپزشک مرجعی صاحب صلاحیت برای اظهار نظر پزشکی- حقوقی در دادگاه‌هاست. این نهاد وابسته به قوه قضائیه است که به منظور کارشناسی در امور پزشکی ایجاد شده و نظریات آن برای مراجع قضایی و سایر سازمان‌های دولتی مستند است.

تهیه استشهاد محلی:

اگر مثلاً همسایه‌های شما شاهد وقوع جرم بوده‌اند از آن‌ها به عنوان شاهد استفاده شود و همچنین حفظ کلیه پیامک‌های ارسالی توسط مجرم و فایل‌های صوتی ضبط شده احتمالی و حفظ نشانه‌های جرم مانند اثر انگشت و…

جرم آدم‌ربایی و اخاذی

طبق اصل 22 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران  «حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص ازتعرض مصون است مگردرمواردی که قانون تجویزکند.» یکی ازحقوق اساسی افراد آزادی است که آن هم درقانون اساسی پیش‏بینی شده است. در قانون مجازات آدم ربایی جرم محسوب می‌شود. اما آدم ربایی واقعاً چیست؟

طبق ماده 621 قانون مجازات اسلامی هرکسی که قصد مطالبه وجه یامال یابه قصد انتقام یا به هر منظور دیگر به عنف یا تهدید یا حیله یا به هر نحو دیگر شخصاً یاتوسط دیگری شخصی را برباید یا مخفی کند به حبس از پنج تا پانزده سال محکوم خواهد شد. در صورتی که سن مجنی علیه (آسیب‌دیده) کمتر از پانزده سال تمام باشد یا ربودن توسط وسایل نقلیه انجام پذیرد یا به مجنی علیه آسیب جسمی یاحیثیتی وارد شود مرتکب به حداکثر مجازات تعیین شده محکوم خواهدشدودرصورت ارتکاب جرایم دیگربه مجازات آن جرم نیزمحکوم می‌گردد.

پس انتقال شخص بدون رضایت او از محلی به محل دیگر بوسیله زور، تهدید یا فریفتن، آدم‌ربایی گفته می‌شود. حال با توجه به داستانی که هستی تعریف می‌کند و با توجه به این‌که سیامک تحت این عنوان که خانواده‌ام منتظر تو هستند او را فریفته و سوار ماشین کرده، در چنین مواردی می‌توان تحت عنوان جرم آدم‌ربایی شکایت کرد اما باید این نکته را مد نظر قرار دادکه با توجه به این‌که هستی در نهایت با پای خودش سوار ماشین شده ممکن است اثبات جرم برای قاضی دشوار باشد اما شکایت آدم ربایی از این نظر که جزو جرایم ویژه است و دادسرای خاصی به آن رسیدگی می‌کند، می‌تواند در پیگیری پرونده و دستگیری متهم و کم کردن سایر عواقب ناشی از جرم بسیار مؤثر باشد اما در مورد اخاذی و تهدید‌ها در قانون مجازات اسلامی ‌برای جرم تهدید و اخاذی مجازاتی تعیین شده است:

هر کس دیگری را به هر نحو تهدید به قتل یا ضررهای نفسی و شرافتی یا مالی یا به افشای سری نسبت به خود یا بستگان او نماید، اعم از این که به این واسطه، تقاضای وجه یا تقاضای انجام امر یا ترک فعلی را نموده و یا ننموده باشد، به مجازات شلاق تا 74 ضربه یا زندان از دو ماه تا دو سال محکوم خواهد شد.» پس سیامک از دید قانون مجازات ما دو جرم بسیار مهم مرتکب شده: آدم ربایی و اخاذی به عنوان یک مادر همیشه قسمتی از کابوس شبانه‌ام است. این‌که روزی خدای نکرده در هفده – هجده سالگی دخترم، دست شیطان از آستین جوانی خوش ظاهر بد طینت بیرون بیاید، با هزار ترفند نازیبا، دل و دین دخترم را برباید و در نهایت هم بشود دشمن معصومیتش…و من به عنوان یک مادر زمانی پی به حقیقت ببرم که دیگر کار از کار گذشته. دخترم بازیچه دست هوسرانی شده و حالا بی‌یار و یاور مانند پرنده زیر توفان مانده به من پناه آورده. به منی که مادر سهل‌انگاری بوده‌ام. برای همین هم خودم احساس می‌کنم زمانی که هستی به دیدنم آمد اول، مادر ترسیده درونم در آغوشش گرفت…

می‌ترسد. وقتی حرف می‌زند نفس کم می‌آورد. بیشتر از هر چیز می‌ترسد که قضاوتش کنم. می‌گوید باورش نمی‌شود که چنین اتفاقی برایش افتاده و قسم می‌خورد که بی‌تقصیر است یعنی آن قدر که به نظر می‌آید مقصر نیست. سعی می‌کنم آرامش کنم و توضیح می‌دهم که برایم اهمیت ندارد که چقدر مقصر بوده و این مسأله‌ای است که باید برای خانواده‌اش توضیح دهد و من فقط قصد دارم کمکش کنم تا از این منجلاب بیرون بیاید.

ماجرای هستی

نخستین بار به وسیله یکی از بچه‌های کتابخانه‌ای که برای درس خواندن به آنجا می‌رفتم با سیامک آشنا شدم. دوستم گفت پسر خیلی خوبی است و دنبال کسی برای ازدواج می‌گردد. خواننده است و حتی چند تا آهنگ هم بیرون داده.

دوستم حتی سی‌دی آهنگ‌های سیامک را هم به من داد. پشتش عکس خودش را با کیفیت بد پرینت کرده بود. از این آلبوم‌های زیر زمینی بود. عکسش را که دیدم پسندیدم. خیلی خوشتیپ بود و اتفاقاً قیافه کاملاً مثبت و موجهی داشت. دوستم گفت این یارو کشته مرده زیاد دارد اما تو را پسندیده و می‌خواهد و خلاصه… این طوری شد نخستین تماس را با سیامک گرفتم. پسر خیلی خوبی بود و فقط در مورد ازدواج و عقاید و این جور چیز‌ها حرف می‌زد.

حتی چند بار شماره خواهرش را گرفت تا با او صحبت کنم  و من را به عنوان دختر مورد علاقه‌اش معرفی کرد. حدود شش ماهی با هم رفت و آمد داشتیم و در این مدت خطایی از او ندیدم.

چند بار گفت خانواده‌ام را برای خواستگاری بیاورم. که هر بار نشد تا این‌که، خلاصه اعتماد مرا حسابی جلب کرد. یک روز زنگ زد و گفت خانواده‌ام قرار است این پنجشنبه یک روزه به کاشان بروند، گلابگیری را ببینند و استراحت کنند.

می‌گویند برای آشنایی بیشتر هستی جان را هم بیاور. دو دل شدم. هم دلم می‌خواست خانواده‌اش را ببینم و هم احساس می‌کردم این کار درست نیست. کلاً خانواده‌ام هم از این ماجرا چیزی نمی‌دانستند و فقط خواهرم با خبر بود. گفتم من که نمی‌توانم تک و تنها با شما مسافرت بیایم. گفت خب با خواهرت بیا. دیدم بد فکری نیست. خلاصه با یکی از دوستانم هماهنگ کردم و پذیرفتم.

اعتماد ‌سازی

سیامک گفت آماده باشید صبح زود دنبالتان می‌آییم. چون نمی‌توانستم صبح به آن زودی از خانه خودمان بیرون بیایم به مادرم گفتم شب را خانه دوستم می‌مانم و فردا هم همانجا هستم و با هم درس می‌خوانیم. می‌دانستم به من اعتماد دارند و زنگ نمی‌زنند.
خلاصه ساعت 5 صبح به اسم کوه از خانه دوستم بیرون زدیم و سوار ماشین سیامک شدیم. تازه آنجا متوجه شدم که سیامک تنها نیست و با یک پسر دیگر آمده که خود را پسر دایی سیامک معرفی کرد. سیامک گفت دایی اینها هم می‌آیند و پسر دایی هم با من آمده تا ما تنها نباشیم. بین راه با رفتارهایی،‌تظاهر به دینداری می‌کردند تا اعتماد مرا جلب کنند.

بالاخره کاشان

حدود ساعت 12 ظهر به کاشان رسیدیم. خسته و گرسنه. سیامک گفت خانواده‌ام خانه‌ای تهیه کرده‌اند که برای ناهار آنجا جمع می‌شوند. من احمق نگفتم مگر مسافرت یک روزه هم خانه می‌خواهد؟ خلاصه به همراه سیامک به خانه رفتیم، سر راه خرید کردند جوجه کباب و آبمیوه گرفتند اما وقتی وارد خانه شدیم دیدم خبری از خانواده نیست.
آنجا بود که شک کردم گفتم سیامک خانواده‌ات کجا هستند با خواهرش تماس گرفت وگفت توی راهند کم کم می‌رسند تا ما جوجه‌ها را آماده کنیم رسیده‌اند. گفتم من با اجازه توی حیاط می‌مانم تا آنها برسند. سیامک خندید و گفت اشکال نداره اصلاً همه همین جا منتظر می‌شویم و برایمان آبمیوه ریخت.

اتفاق

خانم وکیل این آخرین چیزی است که از آن روز یادم مانده. باقی چیز‌ها در هم و برهم است. یادم می‌آید چشمهایم را باز کردم و دیدم توی اتاق خوابیده‌ام. اثری هم از سیامک نیست. دنیا دور سرم می‌چرخید. حالم بد بود.
دوستم توی اتاق دیگر خوابیده بود.  بیدارش کردم او هم چیزی به خاطر نمی‌آورد. رفتیم سراغ وسایلمان همه چیز دست نخورده باقی مانده بود فقط خدا می‌داند که با چه حالی وسایلمان را برداشتیم و برگشتیم تهران. چون در بیهوشی کامل بودم اصلاً نمی‌دانستم چه اتفاقی برایم افتاده. نمی توانستم موضوع را به کسی بگویم. پدرم خونم را می‌ریخت و مادرم ناراحتی قلبی داشت.

انگار کابوس من تمامی نداشت. دوستم پیشنهاد کرد هر دو به دکتر زنان مراجعه کنیم. چون در ظاهر آثار کبودی و ضرب و شتم روی بدنمان نداشتیم. پزشک زنان پس از معاینه گفت برایمان اتفاقی نیفتاده! مانده بودیم پس چه اتفاقی در آن خانه سیاه برایمان افتاده؟ توی همین فکر‌ها بودم که سیامک زنگ زد. با ترس و لرز گوشی را جواب دادم. گفت هستی برایت یک هدیه آوردم. بعد از ظهر بیا میدان تجریش. باز هم به کسی چیزی نگفتم. تک و تنها دوباره سر قرار رفتم. این بار سیامک رنگ عوض کرده بود. گفت هستی این سی‌دی را ببر نگاه کن. منتظر تماس من باش.

اخاذی

هستی سی‌دی را مانند یک شیء نجس انداخت روی میزم و زد زیر گریه: “خانم وکیل در وضع نامناسبی از من فیلم گرفته! نمی‌دانم چه کار کنم.” سعی کردم آرامش کنم و پرسیدم حالا چه می‌خواهد؟ پیامکش را نشانم داد که نوشته بود: “دو تا راه داری یا تا 15 روز دیگه چهل میلیون تومان پول برایم می‌آوری یا من را با یک دختر دیگری دوست می‌کنی و کمک می‌کنی تا با هم از او اخاذی کنیم و یک تیم باشیم وگرنه به خدا قسم سی‌دی رو میدم دست بابات…”
پیامک را که دیدم دو احتمال دادم یا با آدم ناشی طرفم که راحت پیامک می‌دهد و نمی‌ترسد با همین پیامک‌ها گیر بیافتد یا آن قدر از بی‌دست و پا  بودن و ترسو بودن این دختر مطمئن است که فکر نمی‌کند هستی سراغ قانون برود…

در پناه قانون

گفتم تا کار از کار نگذشته باید زود شکایت را مطرح کنی. اسم شکایت که آمد رنگ از رخسارش پرید: ” نه. گفته اگر شکایت کنم خودم را هم به عنوان رابطه نامشروع می‌گیرند و به زندان می‌اندازند.”
گفتم: اصلاً نترس.. قانون حامی آدم‌های ستمدیده است اگر شکایت نکنی باید تا آخر عمر به چنین آدم‌هایی باج بدهی.

دستگیری سیامک

بالاخره هستی پذیرفت که باید شکایت کند و راهی جز برخورد قانونی با این کابوس شبانه ندارد. این شد که به اتهام آدم ربایی و اخاذی در دادسرای جنایی علیه سیامک شکایتی مطرح کرد. بازپرس پرونده که حال و روز هستی را دید بلافاصله پرونده را به اداره آدم ربایی آگاهی برای تحقیقات  ارسال کرد و دستور جلب و ورود به منزل و همچنین ضبط رایانه شخصی و لپ تاپ سیامک را صادر کرد.
وقتی به اتفاق به اداره آگاهی مراجعه کردیم مأموران آموزش‌های لازم را به هستی دادند و خواستند با سیامک تماس بگیرد و تحت این عنوان که خانواده‌ام مسافرت هستند و طلاهای مادرم را برایت آورده‌ام با او قرار بگذارد. هستی از روبه رو شدن دوباره با سیامک وحشت داشت اما بر ترس غلبه کرد و
قرار گذاشت.

رأس ساعت در محل قرار در میدان راه‌آهن تهران حاضر شد و سیامک هم سر قرار آمد درست زمانی که قصد تحویل سی‌دی دوم را به هستی داشت توسط مأموران آگاهی دستگیر شد.
همزمان مأموران با حضور در خانه سیامک و توقیف لپ تاپ و رایانه شخصی سعی کردند به نسخه اصلی فیلم دست پیدا کنند.

آخر و عاقبت هستی

هستی موفق شد سی‌دی و فیلم اصلی را از سیامک پس بگیرد. در هنگام رسیدگی متوجه شدیم که سیامک متأهل بوده و دارای دو فرزند است.
هستی بر خلاف نظر من بعد از گرفتن سی‌دی‌ها و تعهد سیامک نتوانست التماس‌های زن و دو فرزند سیامک را نادیده بگیرد و بعد از این‌که به ندامت سیامک پی برد رضایت خویش را اعلام کرد و البته به دلیل فشارهای وارده در اثر این اتفاق برای همیشه از تهران رفت و برای سکونت عازم تبریز شد؛ اما به دلیل اهمیت موضوع و بیم بازپرس پرونده از تکرار جرم و سوء‌استفاده از  دختران جوان نظیر هستی، پرونده مختومه نشد و با صدور قرار مجرمیت برای تعیین تکلیف نهایی به دادگاه فرستاده شد.

زهرا سپید نامه

میانگین امتیازات ۴ از ۵
از مجموع ۲ رای

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا