شاید بتوان گفت این تلقی از آزادی، همان آزادی منفی است. آزادی منفی را در فارسی باید «رهایی» یا «آزادی از» ترجمه کنیم. آزادی از، یعنی آزاد بودن از یک رشته منع ها و زنجیرها و زورها. آزادی از، یعنی آزادی از بیگانگان، آزادی از سلطان جبار، آزادی از ارباب و آزادی از زنجیرهایی که بر دست و پای آدمی بسته شده است. کسی که در زندان و در تبعید است و طالب رهایی است، طالب «آزادی از» است. طالب آزادی منفی است. می گوید در زندان را باز کنید تا از زندان بیرون بروم. کسی که بنده است و طالب آزادی است، طالب آزادی منفی است. کسی که دست و پای او را به زنجیر بسته اند، می خواهد زنجیر را نفی کند.
در مرتبه دوم، برای تعریف آزادی، آن را به دو درجه تقسیم می کند:
- درجه یکم، آزادی طبیعی و محض
- و درجه دوم، آزادی تصعید شده.
آزادی طبیعی محض عبارت است از توانایی انتخاب یک هدف از میان اشیایی که ممکن است به عنوان هدف منظور شود و یا انتخاب یک وسیله از میان اشیایی که ممکن است روش و ابزار تلقی شود. این درجه از آزادی برتر از حالت رهایی است که برداشته شدن قید و مانع از جریان اراده بود. اما آزادی تصعید شده عبارت از نظارت و سلطه شخصیت بر دو قطب مثبت و منفی کار است. بر این اساس، هر اندازه نظارت یا سلطه شخصیت بر کار بیشتر شود، آزادی انسان در آن کار بیشتر خواهد بود. و در مقابل هر اندازه که نظارت و سلطه شخصیت بر کاری کم تر باشد، به همان نسبت آزادی انسان به نحو محسوسی کاهش می یابد.
این مرتبه از آزادی با حالت رهایی تفاوت های بسیاری دارد؛ زیرا انسان در این درجه از آزادی از شخصیت و توانایی خود در اجرای دو قطب مثبت و منفی کار یا ترک کاری بهره برداری گسترده ای می کند. این نوع از آزادی را می توان در شمار آزادی مثبت یا «آزادی در» و «آزادی برای» قرار داد و طبیعی است که از آزادی منفی بالاتر و ارزش مندتر و ضروری تر و سودمندتر است.
اگر آزادی منحصر به «آزادی از» یا منفی بشود، ناقص و ناتمام می ماند. آدمیان پس از کسب آزادی و دست یافتن به بعد منفی آن، نمی دانند با آن چه کنند و رفته رفته داشتن آزادی به پدید آمدن پاره ای نتایج ناگوار و هرج و مرج منتهی می شود. بنابراین، تا آزادی مثبت یا «آزادی در» و «آزادی برای» مکشوف آدمی نیفتد، «آزادی از» چندان سودمند نخواهد بود. آزادی مثبت پس از آزادی منفی فرا می رسد. وقتی موانع از جلو پای افراد برداشته شد، وقتی در زندان باز گردید، وقتی شرّ یک ارباب از سر برده ای کوتاه گشت، «آزادی منفی» محقق می شود و از اینجا به بعد نوبت آزادی مثبت یا آزادی در و برای فرا می رسد.
و اما اختیار در تعریف جعفری عبارت از اعمال نظارت و سلطه شخصیت بر دو قطب مثبت و منفی کاری یا ترک شایسته کاری با هدف گیری خیر است. این تبیین از اختیار و ذکر موءلفه اساسی «ترک شایسته کاری با هدف گیری خیر» با آنچه وی درباره مفهوم آزادی آورده نیز متفاوت است. بر همین اساس ایشان به سه تفاوت میان آزادی و اختیار اشاره می کند که عبارتند از:
یکم، قید «شایسته» و «هدف گیری خیر» آزادی را از اختیار تفکیک می کند؛ زیرا آزادی محض هیچ کاری با این ندارد که آنچه آزادانه انجام می گیرد، شایسته است یا ناشایسته و آیا از آن کار، هدف خیر منظور شده است یا نه. در صورتی که اختیار با دو قید مزبور عبارت است از توجیه آزادی و بهره برداری از آن در کار شایسته با هدف گیری خیر. در واقع این تمایز اختیار از آزادی یک تمایز ارزشی و متعالی است. زیرا اختیار در راستای ارزش های متعالی و آنچه شایسته و خیر است به کار گرفته می شود. در حالی که لزوماً آزادی این گونه نیست. آزادی و آزاد بودن، واجد هیچ نوع بار ارزشی مثبت یا منفی نیست.
دوم، آزادی، که عبارت است از نظارت و سلطه شخصیت بر دو قطب مثبت و منفی کار یا خودداری از کار، فی نفسه (خود به خود) لذت بخش است؛ زیرا احساس آزادی همیشه محصول دو موضوع مطلوب حیات انسانی است: نخست، فقدان قید و بند و زنجیر در مسیر جریان اراده و دیگری، احساس توانایی انتخاب اهداف و وسایل از میان واقعیات بی شمار. چنین احساسی مانند احساس خود حیات است که لذیذترین حالت روانی را در انسان به وجود می آورد؛ در نتیجه این مسأله، پاره ای از صاحب نظران گفته اند بدون احساس آزادی، حیات ناقص است. در صورتی که اختیار نه تنها در جست وجوی لذت حیات طبیعی نیست، بلکه بدان جهت ارزشمند است که انجام دادن کار یا خودداری از یک کار در حال اختیار، شایستگی و هدف گیری خیر منظور می شود. از سوی دیگر، انجام دادن تکلیفی است که حتی به لحاظ طبیعی امکان دارد مشقت بار و ناگوار باشد.
البته می توان گفت این برداشت نیز درست است که، انجام تکلیف با هدف گیری خیر، با قطع نظر از نفع شخصی، موجب لذت معقول و ابتهاج والایی است که به هیچ وجه با لذت های طبیعی قابل مقایسه نیست. چنان که همین لذت معقول و ابتهاج هم، برای آن انسانی که به بلوغ فکری و ایمانی رسیده است، ارزش انجام تکلیف تلقی نمی گردد.
سوم، آن انسانی که می تواند کار شایسته یا خودداری شایسته از کاری را با هدف خیر انجام بدهد، اراده و تصمیم و اقدام چنین شخصی وارد منطقه ارزش های والا شده است؛ در صورتی که اگر کسی با آزادی محض خود کاری انجام می دهد یا از کاری خودداری می کند، یک منفعت و امتیاز طبیعی برای حیات طبیعی محض خود به دست آورده است. از این رو، هیچ یک از اراده و تصمیم و اقدام و کار، یا خودداری شخص از انجام کار، در حوزه ارزش های والا نیست. بنابراین اختیار دارای ابعاد ارزشی است که آزادی فاقد آن جنبه ها می باشد.
گرچه آیت الله جعفری اختیار را در جایگاه فراتر می نشاند، اما اینکه مفهوم فربه آزادی، که در شمار مهم ترین مفاهیم فلسفه سیاسی است، را یکسره در حیات طبیعی محض تفسیر و تحلیل می نماید، جای گفت وگو و مناقشه و تأمل فراوانی را برای خواننده باز می گذارد. به رغم نظر علامه، به هر حال نمی توان گفت آزادی یکسره فاقد ارزش است و آنچه اهمیت و برجستگی دارد همانا اختیار است و بس. آنچه که خود جعفری نیز بدان اعتقاد و باور دارد. جدایی افکندن میان سه واژه رهایی، آزادی و اختیار، نباید موجب شود ارزش بودن هر یک نادیده گرفته و کم رنگ شود.
به نظر می رسد ارزش بودن هر یک از مفاهیم رهایی، آزادی و اختیار می بایست در جای خود مورد توجه و تأمل قرار گیرد. آنچه جعفری در بحث اختیار مطرح می نماید، در حوزه آزادی مثبت و آزادی تصعید شده است. به ویژه با توجه به شرایطی که برای اختیار برمی شمرد و آن را برتر از آزادی و رهایی می نشاند. البته هدفی که در اختیار مورد توجه قرار گرفته است، با توجه به تفاوت های میان آزادی و اختیار، با آنچه در آزادی گفته شد مغایر نیست، بلکه، همان گونه که خود اذعان می دارد، نوع تکامل یافته و متعالی و تصعید شده آزادی است.
جعفری پس از اینکه به سه تفاوت مذکور میان آزادی و اختیار اشاره می نماید، دو شرط لازم برای آزادی را نیز مطرح می نماید. نخستین شرط لازم این است که آزادی چه به معنای طبیعی محض و چه به معنای تصعید شده، نباید مانع حرکت انسانی (به وسیله اندیشه و تعقل و وجدان ناب) به سوی اختیار و گردیدن های تکاملی باشد. به دیگر سخن، نباید احساس لذت بخش آزادی، انسان را از حکمت وجودی اش غافل سازد و بایستگی های او را در مسیر حیات معقول نادیده بگیرد. دو دیگر این است که آزادی در هیچ مرحله ای نباید مخلّ آزادی طبیعی محض و آزادی تصعید شده و اختیار دیگران، که بدون مزاحمت در شکوفایی مغز و روان آدمی به کار افتاده اند، باشد.
اما می توان در پی این مباحث این پرسش را طرح کرد که آزادی ای که جعفری از آن سخن می گوید ناشی از چیست؟ در پاسخ به این پرسش گرچه پاره ای آزادی و یا حتی جبر را به اراده انسان نسبت می دهند، اما محمد تقی جعفری آزادی را نه در اراده، بلکه در «نظارت من» می داند. در نگاه ایشان آزادی را نمی توان به اراده نسبت داد؛ زیرا اراده خود یک فعالیت درونی است که معلول فعالیت غریزه ای از غرایز و تابع انگیزه ها است. طرح این بحث و پاسخ جعفری به آن دقیقاً در راستای مباحثی است که در تعریف آزادی و به ویژه اختیار، که در مرحله ای بالاتر از آزادی قرار می گیرد، است.
نه تنها آزادی مبتنی بر اراده و ناشی از اراده نیست، بلکه اراده از ناحیه خود آزادی ندارد و آزادی اراده ناشی از «نظارت من» است. این بحث در مجموعه مکتوبات و سخنان جعفری در باره آزادی بیشترین اهمیت را دارا است. این اهمیت از آن رو است که به باور ایشان «من» بر تمام غرایز یا اغلب آنها می تواند حکم رانی داشته باشد. به این معنا که هم می تواند ناظر جریان فعالیت غرایز بوده و آن را تصدیق نماید و هم می تواند از جریان آنها جلوگیری به عمل آورد.
جعفری نکته های بسیار اساسی و مهمی را از بحث فوق نتیجه می گیرد. از جمله به بحث نسبت آزادی و مسوءولیت اشاره می کند و این دو را در کنار یکدیگر و ملازم هم می داند. احساس پشیمانی در کوتاهی کردن و یا خطا بودن کارهایی که انسان به گونه اختیاری و با نظارت و تسلط «من» انجام می دهد، و فقدان احساس پشیمانی در کارهایی که با اجبار به انجام آنها مبادرت می ورزد، خود نشان از همگامی این دو عنصر کلیدی در زندگی آدمی است. به این ترتیب از آن جا که آدمیان از آزادی برخوردارند، در برابر کارهایی که مبادرت به انجام آنها می کنند باید پاسخ گو باشند. اگر غیر از این بود، و در فقدان آزادی، دیگر جای پاسخ گویی و نیز پشیمانی از عملکرد نادرست و خطا نبود. در واقع احساس مسوءولیت در شمار دلایل آزادی و اختیار است. اگر انسان فاقد آزادی و اختیار باشد، مسوءولیت مفهومی نخواهد داشت. در شرایطی که کاری به سبب عوامل جبری از فردی سر بزند بازخواست و پاسخ گویی آن فرد لغو و بی معنا خواهد بود.
بر همین اساس می توان گفت اخلاق سویه دیگر مسوءولیت است و به گونه ای بسیار روشن بر آزادی تأخر می یابد. اگر انسان به اجبار به انجام فضائل اخلاقی دست بزند این اقدام هیچ ارزشی نخواهد داشت. اخلاق و ارزش ها و فضایل اخلاقی، وقتی ارزشمند است که انجام آنها با آزادی و اختیار و آگاهی از سوی افراد صورت گیرد و نه با اجبار و تحمیل و اکراه.
به نظر می رسد آزادی متعالی و مورد قبول و معقولی که جعفری برای آن استدلال می نماید، در بحث آزادی مثبت و منفی قابل تحلیل و استدلال باشد. به گونه ای جعفری در بحث آزادی وقتی از آزادی طبیعی محض و آزادی تصعید شده سخن به میان می آورد نوع مثبت آزادی را در همان مرحله نخست بر دو نوع طبقه بندی می نماید. آن گاه در بحثی با عنوان اختیار به نوع متعالی و برتر آزادی، که چیزی فراتر از آزادی مثبت نیست، اشاره کرده و دیدگاهی فلسفی و اسلامی را از آزادی ارائه می دهد. این دیدگاه علاوه بر جهات مثبت و منفی که می تواند بر آزادی تحمیل نماید، ویژگی های دیگری همچون امور شایسته با جهت گیری خیر را مطرح می نماید. به این ترتیب در نگاه جعفری اختیار وجه دیگری از آزادی می یابد و همان آزادی به ثمر رسیده است. وی از این نوع آزادی با عنوان «آزادی برین» یاد می کند.